عشق ، گیسوی غزل ها را ، پریشان می کند
لابلای واژه ها ، هر بار طوفان می کند
میزند شلاق گرمی ، بر دل آیینه ها
آتشی در سینه برپا ، در زمستان می کند
رهسپار ناکجا آباد رویا ، می شود
چشم بی تاب شقایق را ، هراسان می کند
اشک را ، از چشمهایی آشنا می بارد و
قطره هایش ، خاک دل را تیرباران می کند
در نگاه پنجره ، بذر حوا میکارد و
سیب شیرین هوس را ، نذر شیطان می کند
سرخوشانه ، چار مضراب اناالحق میزند
مستی حلاج را ، الگوی عرفان می کند
مولوی را ، می کشاند در دل میخانه ها
شمس را می آرد و از دیده پنهان می کند
با تبر می آزماید ، شوق ابراهیم را
آتش نمرود را ، یکجا گلستان می کند
قصه ها می سازد از مکر زلیخاها ، ولی
یوسف اسرار را ، راهی زندان می کند
عاقبت هم با "خیال" من تبانی میکند
خلوت " یاس " مرا ، درگیر باران میکند.
م.ج.یاس خیال 1395.09.26
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 8
حمیدرضا عبدلی 01 دی 1395 16:11
با سلام استاد بزرگوار بسیار عالی
محمد جوکار 03 دی 1395 02:02
درودت باد دوست گرانمایه جناب عبدلی عزیز
سپاس بر حضور همواره مهربانت
کرم عرب عامری 02 دی 1395 15:51
درودها استاد جوکار
موفقتر باشید
محمد جوکار 03 دی 1395 02:06
درود و سپاس بیکران بر مهر نگاه و حضور ارزشمندتان جناب عامری عزیز
پرستش مددی 03 دی 1395 00:30
عرض ادب و احترام استاد جوکار گرانقدر
درودتان باد
رقص قلمتان جاودان .. مانا باشید
محمد جوکار 03 دی 1395 02:09
همواره درود مهربانو مددی عزیز
حضور ارزشمندتان مایه ی مباهات و خرسندی ست
مانا مانید به مهر تا مهر
فاطمه اکرمی 03 دی 1395 20:12
سلام و درود
زیبا و دلنشین بود
نویسا باشید
و همیشگی شاعرانه باد
لحظه هایتان
حامد سنگچولی 09 دی 1395 02:43
درود استاد جوکار بسیار زیبا و گیرا رقص قلمتان ماندگار