نگفته ام به کسی از نگاه بارانی
منم تناوب حسرت ، همیشه طوفانی
درست لحظه ی ترسیم تو ، غزل هایم
شبیه ساقه ی خشکیده از پریشانی
شبم تداعی افسوس و ناله های دلم
مرور خاطره هایی ، همیشه بحرانی
من از تبار سکوتم ، من از قبیله ی غم
به آیه آیه ی چشمت قسم ، که می دانی
در انتهای خیابان ، که ولوله برپاست
سر نگاه تو جنگ است و هی رجز خوانی
تو حال پنجره ها را ، خراب کرده ای و
دوباره بارش غم شد ، نگو نمی دانی
و امشبی که تو را در خیال ، کم دارم
عجیب آنکه ز اشکم ، چرا گریزانی ؟
هنوز خاطرم از خنده های تو شادست
تو آن طراوت صبح و شمیم بارانی
سری به کوچه ی دلتنگی ام بزن ای دوست
به شوق دیدن رویت ، مرا نمی خوانی ؟
تمام یاس خیالم ، پر از شمیم تو شد
تو در سکوت نگاهم ، همیشه می مانی ؟
محمد جوکار "یاس خیال" 1397.08.21
https://telegram.me/yasekhial1
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
حسن مصطفایی دهنوی 03 آذر 1397 22:19
سلام بر استاد
بسیار دلنشین است
علی معصومی 27 اردیبهشت 1399 13:19
☆☆☆☆☆