بگیری سراغ ما
با هر بهانه تازه کنی سوز داغ ما
ای سرو قامت ات غزل اشتیاق ما
آیا شود که صبح سحر با خود آورد
عطری ز بوی زلف تو در کوچه باغ ما
بیرون شود ز پرده رخ آسمانی ات
آتش زند وصال تو در طمطراق ما
باشد که با طلیعه اشراقی خودت
رخشانترین ستاره شوی در محاق ما
یارب چه میشود که بگیرد حلاوتی
از قطره های جام طهورت ایاغ ما
کی میشود که طالع بختی رقم زند
ریزد ز نور وصل تو در چهلچراغ ما
روزی که ذره ذره ز خاکم پراکنند
ای نازنین من، تو بگیری سراغ ما
معصومی ارچه چهره زما بر گرفته است
هر لحظه می رسد ز جنابش بلاغ ما
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 3
خسرو فیضی 21 فروردین 1399 22:41
. با بهترین درودهایم
. استاد سروده ای عالی بود
.
مسعود مدهوش 15 اردیبهشت 1399 22:45
درود بر شما
علی معصومی 13 امرداد 1402 12:41