دست رد بر عشق من هر روز بدتر میزنی
بی بهانه بی جهت بر سیم آخر میزنی
من نمی پرسم از این بد عهدیه دیوانه وار
هر چقدر بر سینه ام با کینه خنجر میزنی
عهد را با هر کسی غیره من پا بندی
با تمسخر بر من و احساس من می خندی
قلب را با دیگری خواهی که تقسیمش کنی
با خیال دیگری چشم را به من می بندی
قصد رفتن داری و بد رفتنی باشد برات
خنده ی من هم شبیه آرزو باشد برات
تو دلت بر همین چند روز هوس خوش کرده ای
قصه ات را من نوشتم کاش خوش باشد برات
رسول مهربان
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5