نگه ام سوی تو و میل تماشا دارم
٭ به زبان آورم آن را که تمنا دارم ٭
جوهر از نایِ قلم باز تو را می خواند
جای فریاد ، سکوتی که به لبها دارم.
ای خوش آن دم که رسد بوی تن و جلوه یار
برده دل را به همان کوچه که ماوا دارم.
مثل موجی که سرش خورده به سنگی ، مبهوت
گَه زمین خوردم و گَه ، حالت بالا دارم.
گرچه پنهان کُنَمَش لرزش دستانم را
چهره ی زرد ، چو آبان که هویدا دارم.
مثل آن ماهی دلتنگم و در محبس تُنگ
به که گویم که غم اندازه ی دریاااا دارم.
تا سراپرده ی غم برده مرا نیمه شبی
خاطراتی که از آن دلبر رعنا دارم.
باز هم قایق احساس مرا طوفان زد
پس از این قصه دگر جانب صحرا دارم.
چشم خود باز که کردم تو نبودی برِ من
دیگر از بستن این دیده چه پروا دارم.
آتش افروخته ای دلبر من ، پس بنشان
شعله ای را که ز دیروز و ز فردا دارم.
من و یاد تو و شعر و قلم و این دل تنگ
تا سحر محفل غم با دلِ شیدا دارم.
باز هم بی تو به سر آمده یک روز دگر
خلوتی در دل شب با منِ تنها دارم...ندا
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 5
خسرو فیضی 06 اسفند 1398 23:21
. سلام و درود بیکران نثار استاد باد
. در صحرای بیکرانه محبت در جستجوی مهر بودم تا سروده فوق زیبای
. و روحنواز استاد را خواندم و دانستم مهربانی و محبت جز از قلم سحر آمیز استاد
. سر چشمه دیگری ندارد !
. و اما . در بیت ششم ( به که گویم که غمی اندازه ی دریا دارم ) یک پیشنهاد فقط !!
. روزگارتان شاد و خرم باد
خسرو فیضی 14 اسفند 1398 12:39
. با بهترین درودهایم
. چند روزی بیش نیست که افتخار عضویت در سایت نصیبم شده و درین اندک مدت در حدود
. چهل نظر گوناگون نوشته ام و نشسته ام که ( مژه ای دل که مسیحا نفسی می آید ) که نیامد !!!
. و لاجرم با یک جمع و ضرب به این نتیجه رسیدم در سایتی به گستردگی سایت وزین ،
. مشهور و خوش نام در ادبیات کمتر از 9% ارتباط بر قرار می شود ( در این سرای بی کسی
. کسی بدر نمیزند ) و نگارنده حیران که در این سکوت بیاموزم ( چو از این (سکوت)
. وحشت بسلامتی گذشتی ) که لطافت باران را احساس می کنم !! با سلامی از سر شوق .
. اما . وقتی که نقدی و تشویقی نیست . گفتاری نیست . از که باید آموخت ؟؟ بعضی از
. دوستان هم روزانه شعری می چاپ اند !! که ( آن خشت بود که پُر توان زند ) تعدادی
. از عزیزان هم پنجره نظرات را بسته اند !! چگونه است سروده خود را به اشتراک
. گذاشته اند !!! نیز دوستانی هم بعدها نظرت را تائید می کنند !!!! مگر میز مذاکره
. برجام است ؟؟ یک شعر نقد و تشویقی دارد و بس ( عاقبت منزل ما وادی
. خاموشان است ) سخن از این سکوت ناچار به درازا کشیده شد . .
. سپاس صمیمانه ام را پذیرا باشید .
خسرو فیضی 17 اسفند 1398 12:38
. درودها نثارتان
. عزیز گرانقدر . جنابعالی ده ها شعر از خود به اشتراک گذاشته اید . که هیچ
. کدام دارای نظری چه نقد و چه تشویق نیستند . . پس چگونه به نقاط ضعف
. و قوت سروده خویش واقف می شوید ؟؟ از شما خواهش می کنم . روزانه
. حداقل ده ها شعر را نقد و یا تشویق کنید . آنان برای نظرتان پاسخی
. شایسته نوشته و سپس برای قدر دانی به صفحه شما خواهند آمد . نقد و تشویقی
. می نویسند . بدین گونه ارتباط مابین اعضا گسترش می یابد و دانش و آگاهی های
. ما بیش از پیش خواهد شد . غبار سمند قلم توانایتان توتیای چشمانم
مجتبی جلالتی 07 فروردین 1399 15:21
بادرود فراوان
بسیارزیبا سروده اید
کرم عرب عامری 16 فروردین 1399 19:30
سلام و درود
کاش زودتر خدمت رسیده بودم