داغ هجران
به سفر می روی و باز هوا دل گیر است
چشم خورشید به شب،ناله عالم گیر است
تو به عشق دگری،،او به تمنّای دگر
من، اسیرِ تو ،و، این مفسده تقدیر است
مرغ مینا که نداری خبر از این دل زار
روزگاری است که در حسرت تو،،دل،،گیر است
تو چه می دانی از این عاشق ژولیده مست
که به پهنای زمین بر نگهت پاگیر است
شب و روزم همه در حسرت دیدار تو شد
باز عاشق شدم،،هر چند،که دیگر دیر است
تا که صیّاد شد آن زلف گناه آلودت
از همان روز دلم در سفر نخجیر است
ای صمیمانه ترین خاطره نوشینم
عشق تو ناب ترین آیه بی تفسیر است
از غم دوری تو خواب دو چندان کردم
لا اقل خواب تو بینم که نکو تعبیر است
تا زمانی که به آخر نرسد درد فراغ
دل و دینم همه در حصر قل و زنجیر است
روی این قلب پر از زخم نویسم این راه
بی تو در حال مَرّمَت شدن و تعمیر است
علی احمدی (حادثه)
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 4
حسن مصطفایی دهنوی 05 اسفند 1397 23:05
درود جناب احمدی
زیبا سرود ه اید
علی احمدی 06 اسفند 1397 12:25
خوشنودم استاد دهنوی بزرگمهر که در محضرتان درسم را کمی خوب پس می دهم بنده نوازی حضرتعالی آرزوی بنده حقیر می باشد
ویکتوریا اسفندیاری 09 اسفند 1397 08:49
چشم خورشید به شب،ناله عالم گیر است
سلام.زیبایی خاصی در این مصرع است....
علی احمدی 09 اسفند 1397 12:27
درودهای بیکران استاد اسفندیاری والاقدر زیبایی در نگاه نافذ حضرتعالی است