نوشته های ادبی علی سپهرار

علی سپهرار

دست اندازهای شهر

علی 27/ 12 /1394 0 دیدگاه

ههههوووووووووووژ ....!! ...صدایی مانند خالی شدن کامیون آجر بیدارش کرد و بلند شد و میان پاهای مسافرین نشست! محمود در راهروی میان صندلیهای اتوبوس ، روی کارتنی خوابیده بود... انگار کف اتوبوس به دست...

ادامه نوشته
علی سپهرار

نفتیِ روس

علی 20/ 1 /1395 0 دیدگاه

نفتی روس « نفتچی روسچی » دور تا دور گودال رو خوب کوبیدم.. خوب! مطمئن شدم که در عرض شب تا صبح دیگه نمی شه فرق رنگ و جنس خاک گور را با اطرافش فهمید.. بعد برف هم شروع به باریدن کرد.. فکر کردم که دیگه ...

ادامه نوشته
علی سپهرار

آتاماژور

علی 14/ 6 /1396 0 دیدگاه

هر زمان که وارد حیاط میشدم و میدیدم که « آتاماژور»* نردبانِ دراز خانه را به دیوار تکیه داده و گلهای سرِ دیوار را مرتب میکند ؛ میفهمیدم که تریاکش خوب رسیده.. وگرنه چنان دمر توی حیاط جلوی کاناپه اش ر...

ادامه نوشته
علی سپهرار

اولین جرعه !

علی 26/ 6 /1396 0 دیدگاه

صبح بسیار زود ، هنوز هوا تاریک بود و ایستگاه اتوبوسی که من هر روز از آنجا به سر کارم میرفتم متروک تر از همیشه! به جز یک زن دائم الخمر که دو زانو روی سکویی کنار پیاده رو نشسته بود و با خود حرف میزد ...

ادامه نوشته
علی سپهرار

«موجی از زندگی »

علی 23/ 10 /1396 0 دیدگاه

به نام خدا «موجی از زندگی » 50 تومن ! 50 تومن ! کاپشن 50 تومن ! ....انگشتشتتتتتر ! انگشتتتتتر ! اصل عقیقه ! 30 تومن ! 30 تومن ! اینجا ، در پیاده روی خیابان سیمتری قدیم «کارگر کنونی » مابین میدا...

ادامه نوشته
علی سپهرار

نجاتم از خویشتن !

علی 02/ 12 /1396 0 دیدگاه

خیالات..!..همش خیالات ! خیالات برم میداره و نمی دونم باهاشون چه کنم . به کتابهای روی رف چشم می دوزم..!..اه..! کار من نیست ! دنبال چیز دیگه ای هستم ..! چی ؟ نمی دونم. بهتر بود که بیرون می رفتم . شاید ...

ادامه نوشته
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا