تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
رجبعلی  باقری

پینه های دستِ مان پشتِ پنجره ای ریخت که دروغ را باور کرد و از سایه های کرکره اش هاشور خورد پینه های دل مان #سپکو_پینه ✍رجبعلی باقری...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

بهار استُ اُردیبهشتُ بادِ لطیفی می وَزَد عطرِ گلهآ خاطره یِ آغوشَت را برآیم زمزمه میکند. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
افسانه نجفی

_باز هم من و این تنگ گذرگاه... _شبی سراپا تیره پوش کمین کرده چون راهزنی پست بر سر راه... _می کند دم به دم دشنه اش را تیز با آه! _غم عشق چون نوشدارو می زند خیمه ای بر ناخودآگاه... _می کنم عیش سر م...

ادامه شعر
امین  غلامی

پریشان حال آن موی پریشانم. که در خواب پریشانم. پریشانتر ز بیداریست. امین غلامی (شاعر کوچک)

ادامه شعر
حامد نوروزی

چند می فروشی؟ گفتمش چه می فروشی ؟ گفت دل گفتمش چند می فروشی ؟ گفت به اندازه لبخند گفتمش پس مال تو "تنها بخند" او خندید و از دستان من دل را ربود وقتی بخود آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتا...

ادامه شعر
افسانه نجفی

آغوش تو دروازه ی بهشت بود و چشمانت ناب ترین گذرواژه! _اما من به جرم تعهد؛ کنار ایستادم و سکوت تن رویایم را خورد... _تعهد! چه واژه ی بیگانه ای در جای جای خانه ای که اگر یاد تو تسکین تنهایی‌ها یش نبا...

ادامه شعر
سحر خالقی

صدای خورشید که در ابتدای سیارک زمین فرود امد شکافی در اعماق فکرم طلوع کرد انگار که ریسمان توجه را در درون روحم ریز ریز می کردند همچون دخترک کوچکی که روش های مرطوب شده ذهن خود را به درون آسیاب دور...

ادامه شعر
امین  غلامی

تکه نانی به دستش دادم. چقدر خوشحال شد... به گمانش که دنیا، به دستش دادم. قیمت نان همی، درهمی بیش نبود. به گمانش که همه دارو ندارم، به دستش دادم. زیر لب زمزمه میکرد، خدایا شکرت. به گمانش که خدا ر...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_تو رفته ای... _شهر دارد از درد به خود می پیچد! _نئشگی می کُشد آخر رگ های خاطره را در تن ِ مسموم خیال... _باران ببارد و شهر مرا بی تو دیدار کند؟! _نه!تاب نخواهد آورد آسمان نگه نخواهد داشت بغضش را در پ...

ادامه شعر
آگرین یوسفی

اُردیبهشت هم آمد آرام بیصدا مثلِ برفِ زمستان که باریدُ به انتظارِ تو بودمو نیامدی. #آگرین_یوسفی

ادامه شعر
سیاوش دریابار

دگر بیش دگر بیش از این دلم را به تو نمی‌دهم دگر بیش از این به دنبال مجنون نمیروم دگر بیش از این گرد سنگی نمی‌گردم دگر بیش از این سرم را هویدای جانان نمی‌کنم دگر بیش از این از تو حرف نمی‌زنم دگر ب...

ادامه شعر
Ali Abram

نفس میکشم عطر خوش یارم را مستانه دلدارم را سر میکشم جام زرین شراب نابم را ناز میکشم دخترک زیبای جانم را جار میکشم احساس بالم را...

ادامه شعر
مجید محمدی

هیچ می‌دانستی نوازنده ای؟ با عطر لطیف صدایت ضربان قلب مرا می نوازی هیچ می دانستی آهنگسازی؟ با عطر لطیف بودنت حال دل مرا کوک می سازی هیچ می‌دانستی شاعری؟ لبخند ملیح تو الفاظ را در اشعارم هم، به هم می ...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_دوش دیدند که خدایی در شهر پی اثبات خودش در دل ِما می گشت! _مردمان سجده کنان... اما او زجه زنان! تن ِهر کوچه خیابان را می خَست... _به گمانم که غلط بود! _ما میراث دار آتش هستیم؛ دل نباید به مرگِ افسا...

ادامه شعر
سیاوش دریابار

خدا داند که میدانی مثال ابر بارانی مثال کوه سندانی مثال درد و درمانی مثال آخرت مانی که خود دانم که می‌دانی همان را که می‌خوانی همان دردی که درمانی همان روحی که در جانی نگاهی هست خدایی هست دل...

ادامه شعر
محمد مولوی

باد صبا باران بی امان می بارید غنچه های زردالو زود شکوفه می کنند باران های بهاری قطره هاشون درشت هستند باد همراه باران که می شد سرشاخه هارو به هم می کوفت گلبرگ ها درو می کرد می ریخت پای درخت مثل ...

ادامه شعر
سحر خالقی

اسمان شاید همان خورشید باشد که در بیزمان دروازه ملکوت را تا سنگ فرش زمین به رویم باز میکند ومن خوشنود از این که صدای خورشید هنوز روبه رویم طلوع می کند طلوعی که.... شعر سپید اریحا...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_سال هاست که راهم را کج کرده ام از تو! _اما به هر طرف که می روم خیال تو باز شبیخون می زند به تن ِنحیف ‌ِ ماجرا... _بگو کجای قصه جا خوش کرده ای؟! _بگو بدون تو چه می گزد تمام باور مرا؟! _بگو چرا؟!...

ادامه شعر
کامیل  قهرمان‌اوغلو

. #تانری فرا شعر آن وقت اتفاقی در لب‌های شکسته‌ی حوری احتضاری در انگشت چهارم‌ حوری مشروحی در توافق نهایی چشمان‌ سه‌شنبه‌ای حوری در شبکه‌های کفتاریِ به اصطلاح شمشیری در انحنای ستون ...

ادامه شعر
مروت خیری

. من که می‌دانم تو دیگر نیستی مُرده ای، آه از این حسی که می‌گوید، بگردم تمامِ شهر را شاید دیدمش

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا