- لیست اشعار
- قالب
- سپید
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
mehdi rafiee
در31 /02/ 1362 -
نستـــــرن طالبـــــــــزاده
در31 /02/ 1394 -
Susan Jafarzade
در31 /02/ 1360
پینه های دستِ مان پشتِ پنجره ای ریخت که دروغ را باور کرد و از سایه های کرکره اش هاشور خورد پینه های دل مان #سپکو_پینه ✍رجبعلی باقری...
ادامه شعربهار استُ اُردیبهشتُ بادِ لطیفی می وَزَد عطرِ گلهآ خاطره یِ آغوشَت را برآیم زمزمه میکند. #آگرین_یوسفی
ادامه شعر_باز هم من و این تنگ گذرگاه... _شبی سراپا تیره پوش کمین کرده چون راهزنی پست بر سر راه... _می کند دم به دم دشنه اش را تیز با آه! _غم عشق چون نوشدارو می زند خیمه ای بر ناخودآگاه... _می کنم عیش سر م...
ادامه شعرپریشان حال آن موی پریشانم. که در خواب پریشانم. پریشانتر ز بیداریست. امین غلامی (شاعر کوچک)
ادامه شعرچند می فروشی؟ گفتمش چه می فروشی ؟ گفت دل گفتمش چند می فروشی ؟ گفت به اندازه لبخند گفتمش پس مال تو "تنها بخند" او خندید و از دستان من دل را ربود وقتی بخود آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتا...
ادامه شعرآغوش تو دروازه ی بهشت بود و چشمانت ناب ترین گذرواژه! _اما من به جرم تعهد؛ کنار ایستادم و سکوت تن رویایم را خورد... _تعهد! چه واژه ی بیگانه ای در جای جای خانه ای که اگر یاد تو تسکین تنهاییها یش نبا...
ادامه شعرصدای خورشید که در ابتدای سیارک زمین فرود امد شکافی در اعماق فکرم طلوع کرد انگار که ریسمان توجه را در درون روحم ریز ریز می کردند همچون دخترک کوچکی که روش های مرطوب شده ذهن خود را به درون آسیاب دور...
ادامه شعرتکه نانی به دستش دادم. چقدر خوشحال شد... به گمانش که دنیا، به دستش دادم. قیمت نان همی، درهمی بیش نبود. به گمانش که همه دارو ندارم، به دستش دادم. زیر لب زمزمه میکرد، خدایا شکرت. به گمانش که خدا ر...
ادامه شعر_تو رفته ای... _شهر دارد از درد به خود می پیچد! _نئشگی می کُشد آخر رگ های خاطره را در تن ِ مسموم خیال... _باران ببارد و شهر مرا بی تو دیدار کند؟! _نه!تاب نخواهد آورد آسمان نگه نخواهد داشت بغضش را در پ...
ادامه شعراُردیبهشت هم آمد آرام بیصدا مثلِ برفِ زمستان که باریدُ به انتظارِ تو بودمو نیامدی. #آگرین_یوسفی
ادامه شعردگر بیش دگر بیش از این دلم را به تو نمیدهم دگر بیش از این به دنبال مجنون نمیروم دگر بیش از این گرد سنگی نمیگردم دگر بیش از این سرم را هویدای جانان نمیکنم دگر بیش از این از تو حرف نمیزنم دگر ب...
ادامه شعرنفس میکشم عطر خوش یارم را مستانه دلدارم را سر میکشم جام زرین شراب نابم را ناز میکشم دخترک زیبای جانم را جار میکشم احساس بالم را...
ادامه شعرهیچ میدانستی نوازنده ای؟ با عطر لطیف صدایت ضربان قلب مرا می نوازی هیچ می دانستی آهنگسازی؟ با عطر لطیف بودنت حال دل مرا کوک می سازی هیچ میدانستی شاعری؟ لبخند ملیح تو الفاظ را در اشعارم هم، به هم می ...
ادامه شعر_دوش دیدند که خدایی در شهر پی اثبات خودش در دل ِما می گشت! _مردمان سجده کنان... اما او زجه زنان! تن ِهر کوچه خیابان را می خَست... _به گمانم که غلط بود! _ما میراث دار آتش هستیم؛ دل نباید به مرگِ افسا...
ادامه شعرخدا داند که میدانی مثال ابر بارانی مثال کوه سندانی مثال درد و درمانی مثال آخرت مانی که خود دانم که میدانی همان را که میخوانی همان دردی که درمانی همان روحی که در جانی نگاهی هست خدایی هست دل...
ادامه شعرباد صبا باران بی امان می بارید غنچه های زردالو زود شکوفه می کنند باران های بهاری قطره هاشون درشت هستند باد همراه باران که می شد سرشاخه هارو به هم می کوفت گلبرگ ها درو می کرد می ریخت پای درخت مثل ...
ادامه شعراسمان شاید همان خورشید باشد که در بیزمان دروازه ملکوت را تا سنگ فرش زمین به رویم باز میکند ومن خوشنود از این که صدای خورشید هنوز روبه رویم طلوع می کند طلوعی که.... شعر سپید اریحا...
ادامه شعر_سال هاست که راهم را کج کرده ام از تو! _اما به هر طرف که می روم خیال تو باز شبیخون می زند به تن ِنحیف ِ ماجرا... _بگو کجای قصه جا خوش کرده ای؟! _بگو بدون تو چه می گزد تمام باور مرا؟! _بگو چرا؟!...
ادامه شعر. #تانری فرا شعر آن وقت اتفاقی در لبهای شکستهی حوری احتضاری در انگشت چهارم حوری مشروحی در توافق نهایی چشمان سهشنبهای حوری در شبکههای کفتاریِ به اصطلاح شمشیری در انحنای ستون ...
ادامه شعر. من که میدانم تو دیگر نیستی مُرده ای، آه از این حسی که میگوید، بگردم تمامِ شهر را شاید دیدمش
ادامه شعر