شاید مخاطبین نمایش ایرانی به طور عام، در بین اجراهای مرسوم در سالنها و تماشاخانه های کشور، کمتر با اجراهای مبتنی بر فرم و بی کلام ارتباط برقرار کنند اما برای آن دسته از علاقمندان قصه پردازی فیزیکال مط...
ادامه نوشته( دوستانی که قصد اجرای این نمایشنامه را دارند بایند حتمآ از صاحب اثر اجازه بگیرندممنون) 1- سارا ( غرب زده پول دار و لوس) 2 -رزی (راضیه ، خیابونی ) 3 - سروش (رپر) 4 ) -امیر (مذهبی و با غیرت ) نوشته ...
ادامه نوشتهنوشته: داریو فو مترجم: دکتر حسین اسماعیلی پاسبان: آره، آره، جناب رئیس این کار را کردند... من شاهدم! رئیس: خب، اگر او دیده باشد... دیوانه: (رو میکند به بازپرس) و اما شما، با دستتان به لپهاش زدید... ...
ادامه نوشتهنوشته: داریو فو مترجم: دکتر حسین اسماعیلی رئیس: از جمله خبرنگاری که در حیاط حضور داشت، خاطرتان هست؟ (قاضی اشاره میکند که خیر.) همانکه بعد از شنیدن صدای سقوط، اولین کسی بود که دوید بالای سر طرف... ا...
ادامه نوشتهنوشته: داریو فو مترجم: دکتر حسین اسماعیلی بازپرس ورزشکار: مینویسند که «بازپرس پرونده یک سادیست خشن بود.» دیوانه: سرافکندگیاش به کنار، مسخرگی... رئیس: به ما پشت میکنند... دیگر نمیتوانیم دربان پارک...
ادامه نوشتهنوشته: داریو فو مترجم: دکتر حسین اسماعیلی رئیس: با وجود این به او مشکوک بودیم... چون تنها آنارشیست شناساییشده در راهآهن میلان بود و بهراحتی میشد نتیجه گرفت که کار، کار اوست. دیوانه: بدون شک! بدی...
ادامه نوشتهنوشته: داریو فو مترجم: دکتر حسین اسماعیلی بازپرس ورزشکار: (به قاضی نگاه میکند که مشغول مرتب کردن پروندههایش است. او چند برگ از مدارک را با پونز به دیوار روبهرو، چهارچوب پنجره و قفسه نصب میکند. ن...
ادامه نوشتهنوشته: داریو فو مترجم: دکتر حسین اسماعیلی بازپرس: (به دنبال دیوانه میدود) بدبخت! به بهانة دیوانگی بارانی میدزدد... تو! (پاسبانی را که در همین لحظه وارد اتاق شده است، مورد خطاب قرار میدهد) بدو دنبا...
ادامه نوشتهنوشته: داریو فو مترجم: دکتر حسین اسماعیلی دیوانه: آقای بازپرس، اجازه میفرمایید،... مزاحم نیستم؟ لازم نیست عصبانی بشوید، فقط آمدم دنبال کاغذهایم... جواب نمیدهید! اوه، قهر نکنید... بیایید با هم آشتی ...
ادامه نوشتهنوشته: داریوفو مترجم: دکتر حسین اسماعیلی (دفتری در ادارة پلیس، یک میز، چند صندلی، یک قفسه، یک ماشین تحریر، یک دستگاه تلفن، یک پنجره و دو در ورودی) بازپرس(در حال ورق زدن یک پرونده، خطاب به متّهم...
ادامه نوشته- حاجی دمت گرم یه خورده اونطرف تر وایسا.... - اینجا چشه بابا؟! با دلخوری سری تکان میدهد و از سر بی حوصلگی ادامه میدهد: - چیزیش نیس. یه سالیه میگن کرونا اومده مث اینکه..... - خو اومده که اومده. من که ...
ادامه نوشتهآنا: مردهایی که با رویا به رختخواب می رن از این که از خواب بیدار بشن و با واقعیت روبرو بشن بیزارن. تو هم چنین احساسی داری؟ ویلیام: تو امروز از همیشه دوست داشتنی تر هستی! (فیلم ناتینگ هیل – 1999) *** ...
ادامه نوشتهمثنوی، دکان وحدت بی گمان یکی از بنیادی ترین مبانی فکری مولانا، دستیابی به وحدت و گوهر یگانگی فارغ از هرگونه ناهمسانی های زبانی، قومی و مذهبی است تا بدانجا که مثنوی خود را "دکان وحدت" نامیده است! ...
ادامه نوشته