تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف بهشت مهر با تو پیوستن مرا عاری ز پروا‌ می کند عمق آغوشت مرا راهی دریا می کند خواب هستم یا که بیدارم که دل حس می کند خویشتن را در بهشت مهر پیدا می‌کند تو در آغوشم نگاهم می کنی از زیر چ...

ادامه شعر
جواد خاشعی

جاری می شوم....... تصویر لبانت را بر گردنم آویزان می کنم شعرهایم را..... شبهایم را... نبضم را با نفس هایت می خواهی از حالم باخبر شوی؟ بیشتر نفس بکش...

ادامه شعر
امین  غلامی

دلم در سینه میلرزد گمانم جای تو خالیست... گمانم جای تو خالیست که دل در سینه میلرزد... امین غلامی( شاعر کوچک)

ادامه شعر
رضا دهقانی نامور

هرزگاهی به یادم باش که آرام گیرد این قلبم .... کمی نزدیکتر باش مرا از دور نرنجانم .... برایم ،، کودکی باش و کهگاهی بخندانم .... یه وقتای رفیقم باش بزار دستاتو رو شونم .... دلیل بودن من باش بگو هستم ن...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«چشمه ی جان» منم آن ماهیِ لب تشنه تویی چشمه ی جان من همان سنگ رَهم گوهری ای دُر گران خواب شب پَر زده از چشم و دل خون جگرم تو شدی مایه ی آرامش این روح و روان این خزان دل من پُر شده از خار و خسی...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_زایمان ؛ مرض واگیری نبود! _هیچ کس اما به ملاقات ِنو رسیده ای راغب نشد... _آخ! _آن زنی که تن به تنهایی نمی داد؛ دل کَند! _و من ِتنها به چه لاعلاج ها؛ که دچار نمی شود!...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_بروی شانه های شب رها کرده ام بغض گیسوانم را... _شب بی ستاره غارت می کند تا مغزاستخوانم را! _چشم های تو گویی برده اند هم ستاره هم نردبانم را... _کاش بر می گشتی با خنده هایت به آسمان پس می دادی کهکشان...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«نور حق» شب سیاه دلم را بیا تو روشن کن بیا ز پرتو حق این دلم مزیّن کن ببین که باغ دل من خزان شده امشب بیا و باغ خزان دلم تو گلشن کن لباس حق و حقیقت کمال زیبائیست بیا حقیقتی از جامه بر تن من ک...

ادامه شعر
هدایت کارگر شورکی

باران که گرفت، پاره کن چترت را باشد که بگیرد آسمان عطرت را ای دفتر خاطرات باران خورده پر کن ز هوای بوسه هر سطرت را ...

ادامه شعر
سانیا علی نژاد

میان شعر و غزل‌ها حضور تو کم بود! و قامت قلم من بدون تو خم بود... نبودی و شب و روزم به گریه سر می‌شد... میان خنده‌ هم حتی همیشه ماتم بود! من و خیال و هوای نوشتن از عشق‌ات از اینکه قبل تو احساس من فق...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_چنگ می کشد بر سینه ی دیوار؛ نفس! نو عروس ِشوهر مرده ی شب بیدار... _کاش عشق یک بار مرهمی می شد بر زخم های دلخستگان در این دیار... _بعد مرگ ِاُمیّد؛ سگ های یأس هر شب می شوند هار......

ادامه شعر
کاظم قادری

من کجا دلبر کجا این بازی بیهوده چیست راه پیمودن به روی این پل فرسوده چیست وقتی اختاپوس بحران می برد با خود مرا حرف از زیبایی شنهای کف آلوده چیست در میان مستطیل جهل و جنگ و نان و ننگ حُسن ماندن روی س...

ادامه شعر
حسن سهرابی

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست همچنانش در میان جان شیرین منزل‌ست

ادامه شعر
یعقوب  پایمرد

در شهری که تو نباشی رفتن زمستان و امدن بهار هیچ فرقی ندارد در هوایی که نفس تو نیست دل بهانه ای برای گرم شدن ندارد یعقوب پایمرد ...

ادامه شعر
یاسر قادری

ایستاده ام به نماز و تو را عبادت میکنم یعقوبم و پیرهنت را با دیده زیارت میکنم خرده نگیر بر من عاشق، اختیارم نیست به نسیم گذران از کنارت هم حسادت میکنم با خود گفتم،عاشق نشو،دیوانه میخوانند تو را شرح...

ادامه شعر
امین مقدس

<<در پرانتز>> <<در دفترم نامِ تو را دیشب نوشتم>> شد شعله‌ور هر برگه تا از تب نوشتم شد حلقه دستانِ پرانتز دورِ ما تا وقتی کنارت از خودم مطلب نوشتم دارم فراوان پیروان در هر م...

ادامه شعر
mostafa kermani

آمده ام نیامدی آمده ام رخ بنگرم من از تو شعر و غزل نیامدی آمده ام که دل برم من از تو جام عسل نیامدی آمده ام شیدا کنم شیدا شوم آرام من نیامدی آمده ام رسوا کنم رسوا شوم آرامشم نیامدی آمده ام در...

ادامه شعر
افسانه نجفی

_آغوش عشق آویخته بر گردن دار _و ما از دست هایمان؟! بر نمی آید هیچ کار... _مگر نه امامزاده ها غارتگر دردند؛ پس چرا دار آبستن ِ باوری تازه است؟! _جار می زنند ناجیان در شهر: مرگ بر استکبار! _مردمان زی...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

دفترم پر شده از نام تو و یاد تو و عطر تو دلدار حالا تو بگو: من چه کنم؟؟؟ داغ فراقت شده زخم دل بیتاب دوری تو دردیست بزرگ؛ تو جان منی دلبر شب را سپری کردم با اشک؛ غم و حسرت... هر شب که تو می آیی در فکر ...

ادامه شعر
مهران امیرسالاری

جان ناقابل فدای آن قد و بالای تو قند و شیرینی است آن لب‌های بی همتای تو هر چه قنّادی میان شهر دیدم بسته شد صنف قنّادان شکایت کرده از لب‌های تو ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا