- لیست اشعار
- قالب
- غزل
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
mehdi rafiee
در31 /02/ 1362 -
نستـــــرن طالبـــــــــزاده
در31 /02/ 1394 -
Susan Jafarzade
در31 /02/ 1360
غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده لعل تو هوشیارانند تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر که از یمین و یسارت چه سوگوارانند گذار کن چو ص...
ادامه شعربه خودم آمدم و دیدم که عشقی نیست عاقبت تمام عاشقان کامروایی نیست شعله عشقت را دیدم اما سوختن دل که تماشایی نیست دل بیچاره من دیر فهمیدی که هر زیبایی، دارای زیبایی نیست با اینکه صدایت خوشنودم میک...
ادامه شعر«معلم» آسمان پُر اختر از نام تو بود مرگ اندیشیدن اوهام تو بود جام ما پُر باده ی شیرین ز تو باده ی شیرین ز آن جام تو بود آهوی دل را اسیرش کرده ای صید دل صیاد ، در دام تو بود قطره ای بودیم از د...
ادامه شعردر مکتب عشق گفت لیلی مجنون تو را از پی زند ناله را کم کرد و مادام هی هی زند درس اول بود در مکتب رسم الف لیک در کلاس عشق دف و نی زند آخر این نیست که در صومعه بخوانیم در بت کده برقصیم عشق از پی زند...
ادامه شعرناقه لیلی ناقه لیلی نمیرفت بیرون از گل شبی گفت مجنون بر پشت من می شو سوار تا به مقصد میبرم در گران روزگار چون که محمل بر پشت لیلی شد قرار ز آن شبی که لیلی دیر میکرد قرار مست میراند ومی خواند این ش...
ادامه شعربیر بوسه زکات ایله تئز اول کی یوباندیرما سال برقعه نی چهروندان ایمانیمی یاندیرما مهرون اوتوروب جانه ای دلبر سیمین تن بیر هن دئگینن قورتار بیر بئله دولاندیرما من معترف عشقم کونلوم سنه دلبسته نازین ...
ادامه شعر«گفتم ، گفتا» گفتم که رنج هجران کِی می رسد به پایان گفتا غمت نباشد در چرخ روزگاران گفتم رُخش نبینم خونین جگر شود دل گفتا تو کن صبوری روز وداع یاران گفتم دلم پُر از غم گردیده در شب تار گفتا که...
ادامه شعربنام خدا (اشک خون) در غم صادق (ع) ، امام شیعیان ناله خیزد از زمین و آسمان آتش افکنده ، غمِ جانسوزِ او در دلِ عشاق و جمله پیروان زین عزا گشته جهان ماتم سرا آه و افغانِ مریدان ، بی ام...
ادامه شعریک عمر اشتباه کردیم دیگر اشتباه نمیکنیم بردشمن خانه گی خود اقتدا کردیم دیگر اشتباه نمیکنیم خودرابدام فتنه گران مبتلا گردیم دیگر اشتباه نمیکنیم برنسل های آینده خودجفا کردیم دیگر اشتباه نمیکنیم اما ...
ادامه شعرچه پایان شاعرانهای شده قلب ما سخت دلتنگ دیوانهای شده رفت و تنها گذاشت با خود مرا بعد او اینجا عجب دیوانه خانهای شده زیباییت شب را دگرگون میکند به که چه شب پر ستارهای شده آوایت محو در گوشم ...
ادامه شعر«سوز و آه» سوزی ز دل بر آید ، آتش زند جهان را گردد رها ز چلّه ، گیرد بغل نشان را آه دل شب تار ، تیغی بُرنده باشد ویران کند در اینجا ، کاخ ستمگران را آتش زند به خرمن ، آهی ز دل بر آید خشکیده م...
ادامه شعرمن تورا فهمیده ام عشقت مرا جان می دهد خنده هایت بوی عشق و بوی باران می دهد دست در دستم بنه تا حس کنی عشق مرا چون بدانم عشق نابت درد درمان می دهد وقت بوسیدن ؛تو بنگر اشک چشمانم ببین اشک چشمان دلم دارد ...
ادامه شعردئدیم ای گول اورگیم ایچره نهال ایله میسن سینمی تنگه سالیپ عشقی محال ایله میسن دئدی سن چوخ اوجا منزلده زوال ایله میسن آچموسان عشق متاعین نه جلال ایله میسن دئدیم هردن منه بیر باش وئر اورک چوخ تلسیر عش...
ادامه شعربسمه اللطیف بهشت مهر با تو پیوستن مرا عاری ز پروا می کند عمق آغوشت مرا راهی دریا می کند خواب هستم یا که بیدارم که دل حس می کند خویشتن را در بهشت مهر پیدا میکند تو در آغوشم نگاهم می کنی از زیر چ...
ادامه شعر«راه حق» شب قیام حسینی کجای آن تار است؟ کجای راه حسینی پُر از خس و خار است؟ نشسته بر سر خوانی که پُر ز عشق علیست کجای راه علی پُر ز گرگ خونخوار است؟ حدیث عشقِ شب کربلا نمی دانی میان خیمه کجا پ...
ادامه شعربس شتابان در مسیر زندگانی تاختم دوست از دشمن ره از بیراهه ها نشناختم دیده را بستم به روی عقل و دل را روی عشق خویش را در بین آشوب و بلا انداختم چون که با چشم حقیقت بین نبودم آشنا زندگی بر پایه های سس...
ادامه شعررفتی از شهر ولی هیچ سزاوار نبود عاشق خسته ی تو لایق دیدار نبود؟ یوسفی و همه ی شهر ز حسنت بی تاب گرچه گفتی که در این شهر خریدار نبود همه جا در طلبت ناله کنان می گویم کاشکی باغ گل عشق تو بی خار ن...
ادامه شعر«دین» یک پسر پرسید جانا ای پدر از دین بگو از برایم حرف حق از رسم و از آیین بگو من نمی دانم کلیسا یا که مسجد جای کیست حق یکی باشد پدر از آدم بی دین بگو این همه جنگ و ستیزی گشته بر پا بهر چیست؟...
ادامه شعرهرزگاهی به یادم باش که آرام گیرد این قلبم .... کمی نزدیکتر باش مرا از دور نرنجانم .... برایم ،، کودکی باش و کهگاهی بخندانم .... یه وقتای رفیقم باش بزار دستاتو رو شونم .... دلیل بودن من باش بگو هستم ن...
ادامه شعرباز باران باز باران بی ترانه خالی از هر نوع بهانه میزند بر بام خانه میکند بر من اشاره یادم آرد روز دیرین ِلذت ان حس شیرین یادم آرد کودکی ها آن همه دلبستگی ها از پی هم میگذشتند با امید روشنی ها سبزی...
ادامه شعر