پدربزرگ خدابیامرز می گفت
هفتاد سال روی دوپایم می نشینم
باهشتاد کیلو وزن ولی هیچ جایم
پینه نبست
نمدونم بعض هاچه جوری بادو
رکعت نماز پیشون شون پینه
بسته
دل نوشته از فاتح ف...
برروی قصرسلطانی که باچوب گران بهای ساخته شده بودلک سیاهی
پدید آمده بودسلطان تمام دانشمندان رافراخونده بوداما راه بجایی
پیدانکردتاایکه روزی فقیری درآن شهر عبور میکرد چون ازاین
ماجراباخبرشده بود گفت ...
دلی که ازهمه بیشترغمین است
پدرخا رکش ایران زمین است
اگرباران به بارد درهمه عمر
میان آسمان قصمت همین است
چه دارد چاره ای جزخا رکندن
مروت نیست دردنیا همین است
یکی داردهزاران نازو نعمت
یکی هم با...
ایکاش ببندنددکان تزویرو ریارا
یاآنکه بدوزنددهان این قوم بی حیا
را
این طایفه ندارند دین آین درستی
نه پیرو دینند نه می شناسند خدا
را
گویند که نماینده ی خلق جهانیم
ایکاش خداخلق نمیکرد این مردم
دورا...
درسرزمین سلطانی حکومت میکرد که آن سلطان گاهی درشب ها
بالباس معمولی درطول شب درشهر میگشت تا ازاوضاع مملکت خود
باخبر باشد درهمین اسنادرچهار راهی باچهار دزد روبرو شددزدان
ادامه مطلب
تبلیغات
