در التهاب لحظه های تلخ بی تو
در التهاب لحظه های تلخ بی تو
در زمهریر و سردی فصل جدایی
میگردم تمام شهر ا را در پی تو
میدانم نیستی و نمیدانم چرا باز
چشم به جاده دوخته ام به انتظار تو
تمام شهر در خواب است من باز
سر بیدار دارم با غم تو
در کوچه جز صدای پای من سایه ام نمیبینم
گویا که باد برده حتی رد پای
تو چون مسافری گذشتی از این دیار
باز من مانده ام و وهم خیال تو
کاش میدیدی در عبور ثانیه ها
همه محکوم فنایند جز خیال تو
مردم شهر دیوانه ام خوانند چون
با همه غریبه ام بجز خیال تو
تاریخ : ۸۸/۵/۴
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 20 اردیبهشت 1403 13:50
سلام ودرود