- لیست اشعار
- مناسبت
- عمومی
تولد اعضا
-
شعر ایران تولدتان را صمیمانه تبریک می گوید
-
mehdi rafiee
در31 /02/ 1362 -
نستـــــرن طالبـــــــــزاده
در31 /02/ 1394 -
Susan Jafarzade
در31 /02/ 1360
همدست شدی رقیب من دلبر دل فریب من چیست دلیل اجتناب ارامشم دلبر بی رقیب من حسرت شده عذاب من گذشتیه شیرین من کیست نشسته به دلت معمای عجیب من نشست ، غبا...
ادامه شعرمیان یک شب سرد و پر از غم یکی از لاله های باغ شد کم یکی از لاله های سرخ و خوشبو رُخَش چون شیر و قلبش مثل آهو به وقت رزم چون شمشیر بران کمین و حمله، همچون شیر غران به وقت عشق، مجنون علی بود و غرق نور ر...
ادامه شعرغم من دیدند و رفتند ندارم یاری تو چرا از من گذشتی و نکردی کاری اگر از کسی شنیدی که بدت را گفتم تو بدان در قلب کوچیک خودم جا داری ...
ادامه شعرچقدر فاصله افتاد بین ما با تو چقدر شعر سرودیم بی صدا با تو چقدر ساده و خوشبخت راه پیمودیم میان راه نجف تا به کربلا با تو دفاع کرده ای از عمه ، لیک می گفتی سرم فدای سرت عمه ، خیمه ها با تو حفاظ کشتیِ ا...
ادامه شعر«تیغ ظالم» تیغ شمشیر ستمگر تا ابد بُرنده نیست پایه ی تخت ستمگر تا ابد پاینده نیست در شب ظلمت اگر فوّاره بالا می رود چون فرود آید دگر یک اختر تابنده نیست گر بتازد اسب بیداد و ستم در این زمان عا...
ادامه شعرباز هم آوازِ دل مستانه شد صحبت از شمع و گل و پروانه شد صحبت از رعنا جوانِ عاشقی که در آتش سوخت تا فرزانه شد همچو مجنون تا که لیلی را بدید با تمامِ خویشتن بیگانه شد اقتدارش در تمام عرصه ها خارِ چشمِ دش...
ادامه شعرتشبیه: حال منم مثل حال ماشینمه سن منم همسن موتور ماشینمه ظاهرمون مثل همه از زخم های روزگاره چین و چروک من مثل خط و خش ماشینمه صفحه کلاجم سوخته سیم کلاجم بریده چراغ بنزینم روشنه باکم هوا کشیده رینگ...
ادامه شعر«دریای خروشان» روزی خروشان می شود این آب دریا آتش بیفتد در دل خس های صحرا ویران شود کاخ ستم در آن شب تار شام سیه محشر شود در روز کبرا ظلمت شود آن باغ شدّاد ستمگر خوشید تابانی نتابد صبح فردا د...
ادامه شعراین اشک من است و غزهی آزاده این پای من است و دشمن پتیاره این طفل صغیر و خون و آوار و دروغ ای مهدیِ جان بیا به این آواره سراینده: سجاد رحیمی مدیسه بامداد جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ ۲۵ رمضان ۱۴۴۵...
ادامه شعر«آبرو» روزگاری در جهان ما آبرویی داشتیم در میان باغ گل ما رنگ و بویی داشتیم باغ ما سرسبز و عطر یاس آن پیچیده بود قامتی چون سرو رعنا شکل و رویی داشتیم در میان جنّتی بودیم و همچون یک پَری چشم ...
ادامه شعر«طوفان غم» دریایِ درد و رنج و غم ، طوفان شود ویران کند هم کشتی و هم ناخدا ، درگیر این طوفان کند هر شاخه ی خشکیده ای ، یک چوبه ی داری شود هر روبه مکّاره را ، از شاخه آویزان کند دیگر نتازد اسب ...
ادامه شعر«ویرانه» ویرانه شد این خانه از دست ستمگر آتش به جان افتاده گلها گشته پرپر شام سیاهی گشته مهتابی در آن نیست در این سیاهی جغد شومی می زند پر باغ خزان یک بلبل خوشخوان ندارد باغ خزان پُر گشته از خ...
ادامه شعرشدم نوستالژی با این بهانه دلم می گیرد از دست زمانه شبیه خاطرات رفته بر باد نمی گیرد کسی از من نشانه فرزاد الماسی...
ادامه شعر"کدام قسمت این قصه از تو بیزارم کدام قسمت این قصه دوستت دارم ؟ که انتخاب شوم بین عشق و نفرت تو عذاب می کِشدم از من ِ خود آزارم ! اگر خودت بروی چشم باز پنجره ام ولی اگر که بمانی همیشه ، دیوا...
ادامه شعر«مرگ آزادی» کابوس شب با مرگ آزادی رقم خورد درد شقایق باغمِ شادی قلم خورد آندم که خورشید فروزان گشته در بند ظلمت شد و شام سیاه ما رقم خورد در نای حق تیغ ستمگر آرمیده ظالم به حقّانیتش آندم قسم ...
ادامه شعربه غم های پدرمی اندیشم ؛ محبوس درزندان ، شبیه یوسف پیامبر . ×××××××××× تاصبح برایت می نویسم ؛ مراقب خودت باش ، تو بخوان : "عاشقتم" ×××××××××× دلشکستگی امانم رابریده ؛ دردهایم را ، باناله سودامی کنم ....
ادامه شعرراستی... اگر جای بوسه هایم شکوفه میداد!!! با آن همه گل لابلای موهایت چه میکردی؟؟!! #رضا_ناظری
ادامه شعر«با نام دین» با نام دین بر باد دادی دین ما را آتش زدی این خرمن و آئین ما را کردی تو غارت سرزمین مادری را بیچاره کردی مردم مسکین ما را شادی ز دلها پَر زده در این شب تار خونین جگر کردی دل غمگین...
ادامه شعر«شگفتی» از این همه نظم طبیعت در شگفتم از آدم و حوّا و خلقت در شگفتم از پرتو خورشید روز و ماه تابان از روز روشن شام ظلمت در شگفتم از آتش سوزان عشق جان مادر از این همه عشق و محبّت در شگفتم از ا...
ادامه شعرباد در گوش درختانت آواز دوستی و محبت می خواند. تره های کوهیت سوغات مسافرانت را فراهم می کند. کوه های سپید مانده از زمستانت نگین انگشتر است بر انگشتر کوه. گون هایت سبز و خرم می شود و انبانی از هیزم و ...
ادامه شعر