عشق بیاموز ؛
نه جنگ وخونریزی ،
کودک تنها .
========
افطارمی کنم ؛
روزه ام را ،
باعسل چشمانت .
========
شاعرشدم ؛
وقتی عشق رادریافتم ،
درخیالاتم گم شدم
=======
اشک هایم خشکید ؛
چشمانم بی سو ،
نیامدی ومن همچنان منتظر
=======
مثل برگهارنگ عوض می کنی ؛
عشق ودوستداشتنت ،
هیچ واقعیت نداشت
========
به دشت آرزوهایم قدم گذاشتی ؛
دمی بیاسای درجوارمن ،
تادرخیالم تورادرآغوش کشم
========
بارهادرذهنم مرورت کردم ؛
چگونه درمن تنیدی ،
شدی تمام تاروپودم
========
اصالت یعنی :
وجدان آگاه ،
عشق نامحدود
========
در درونم صدایم خفه شد ؛
بغضم ترکید ،
تنها هوای تودرسرم بودکه نفس می کشیدم
=======
وقتی ملودی چشمانت؛
نواخته می شد ،
متوقف می شدپلک چشمانم .
=======
وقتی تورابوسیدم ؛
ازشرم آب شد ،
برف در زمستان .
========
درهم تنیده ؛
برگ برگ دفترخاطراتم ،
ازعشق تو .
========
عشق آن است ؛
که خودشود،
نه آنکه بی خود شود .
========
بایک گل هم بهارمی شود؛
وقتی شکوفه می ریزد،
ازلبان سرخت .
=======
گریزانم ؛
ازهمه ی مردم ،
درمیان جمع میخندم.
=========
باملودی چشمانت ؛
مات ماندند ،
پلکهایم .
=========
دفتر خاطراتم ؛
آغوش شده است ،
برای " تو"
=======
خودمی شود ؛
نه بی خود ،
عاشق .
========
بایک گل ؛
بهارمی شود:
لبهایت .
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 07 اردیبهشت 1403 15:33
.مانا باشید و شاعر
فرامرز عبداله پور 09 اردیبهشت 1403 01:45
درود
زیبا ودلنشین وپراحساس
سروده اید
????❤⚘
رقص قلمتان ابدی
محمود فتحی 10 اردیبهشت 1403 08:18
سلام برشما احسنت گرامی اززبان من ما میگویی
درپناه حق تعالاباشید