تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
رضا دهقانی نامور

برای گل پسرم مینویسم .. آمدنت را وعده داده بود باران... ابر آمد باران آمد سیل آمد و من چشم انتظارت زیره باران که تو بیایی ،،، غافل از اینکه نمیدانستم باران هم وعده سره خرمن میدهد... رضا دهقانی ......

ادامه شعر
سجاد اوسیانی

امسال هم نیامدی این دل نگران شد گذشت به درد سال عاشق بی تو خزان شد عاشق به درد عشق رخ دلدار که سوخت در عشق یار عاقبت مجنون به فغان شد یک عمر من صبر نمودم تا تو بیایی شاید که عشق من تو هم مشهور جه......

ادامه شعر
علیرضا نقدی

ز اسم خود دمی برداشتم قید مسلمان را سخن از مرتضی گویم فقط آن شاه مردان را گذشتم از خودم یا رب پرستم پیر مستان را صغیری کرده‌ام بگذر ز سردار و ببین آن را 《 الا تا خویشتن بینی نبینی روی جانان را 》 ش......

ادامه شعر
علی معصومی

چه می خواهی مرا از پا در اوردی تو از جانم چه می خواهی دمادم از دل پر درد و سوزانم چه می خواهی در این بازار بی مهری به دنبال چه می گردی پر از دنیای عشق ناب ارزانم چه می خواهی به بادم دادی و در حسرت......

ادامه شعر
افسانه نجفی

_من؛ از جنگ برگشته ام _وطن را فروختم! _می روم سجاده آب بکشم......

ادامه شعر
davood shirvani

کجایی ای مه زیبا که داغت را بدل دارم کجایی جان شیرینم که با تو حرف ها دارم کجا رفتی که جا ماندم در این بیغوله وا ماندم ز یادم بردی ، اما ببین عاشق به تو ماندم شود آیا که باز آیی شوی یک دم تو هم را......

ادامه شعر
مریم نصیری

دل تنگم و وابستگی به شبنمی دارم که در وجودم شاخه های مریمی دارم یک شاخه رز برصورتم افتاده از لبخند گرچه همیشه یک غم ِ تازه دمی دارم لبریز احساسم ولی از بین عاشق ها از لطف آن معشوقه ام سهم کمی د......

ادامه شعر
نیما  ولی زاده

به لمسِ خلسهْ آغوشت کمی با من بمان زیبا به آتشْ بوسه ات بسپار لبانِ سرد و بیگانه در این زندان که نامِ من بر آن نقشِ ازل خورده کسی گمگشته بانویِ جهانِ سایه ، بیگانه شباطِ جادویِ ایمان به خون رقصان ......

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

مجازی ست این عالم و هر آنچه دراوهست مجازی ست البته بشر را بحق ارزنده جهازی ست بی شک همۀ خوردن و نوشیدن و مستی گنجیده درآن واژه که سر منشاء ؛ رازی ست ما بی خبریم از کرم و فضل خداوند در اصل همه‌ ح......

ادامه شعر
سانیا علی نژاد

مهر را کُشتی و آبان هم نبودی پیش من رفتی و خندید خلقی بعد تو بر ریش من! گرچه جز درد و غم‌ات چیزی ندارم من ز تو! نیست هرگز عجز و لابه از غمت در کیش من! در جهان بیگانه بودم با همه، غیر از خودت رفتی از......

ادامه شعر
محدثه  عامری

گفتند همه عالم دیوانه ای جانم شاید نمی دانند دیوانه ی یارم آن یار دل انگیزم آن بوسه ی ناچیزم آن عشق قسم خورده آن زمزمه ریزم کرده ست فراموشم آن یار نمک پرور می گریم و می گویم عشق است فقط دردم می داند و......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«آتش عشق» ای چرخ فلک چه کرده ای با دل من آتش زده ای به آب و خاک و گِل من این نغمه و آوای من از سوز دل است چون مرغ غزلخوان شده اینک دل من از روز ازل دل شده غمخانه ی عشق می سوزد و چاره ای نشد ح......

ادامه شعر
عنایت کرمی

آهنگِ عناد و کینه کردی ز هوس آتش به میانِ سینه کردی ز هوس آبادی خوان و خانه تقدیم به خود ویرانه ولی, مدینه کردی ز هوس چندان که ز اعتبار, بی بهره شدی از کیسۀ دین، هزینه کردی ز ......

ادامه شعر
سید سعید قاسمی

بازم داره میاد ؛ هوای عشق تو نمیشه جدا شم ؛ من از بهشته تو داره صدا میاد ؛ صدای عشق تو نمیشه رها شم ؛ از سرنوشته تو . همرو پس زدم ؛ بشم برای تو نمیشه فکر نکرد ؛ به اون چشای تو به تو نرسیدن ؛ شد ض......

ادامه شعر
محمود فتحی

به کجا بریم شکایت به که گوایم این حکایت که عنان ازمابریدند جمعی بی خدای بی کفایت نه خدامیدانند کیست نه راه راست میشوند هدایت جماعتی شتر سوار مفلوک رسیده اند بقدرشوکت گذر تاریخ......

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسمه اللطیف خیام حکیم به مناسبت سالروز بزرگداشت حکیم خیام خیام حکیم آن که بوده است از جام تحیر و خرد مست از کار جهان به شعرهایش با حسرت و حیف نقش می‌بست پرسید که چیست هستی و خود از نیست چگونه می‌شو......

ادامه شعر
علیرضا خسروی اصل

ای خدا کاش نبودم آدم آبرویم به تو از دست دادم او که یارم بود رفت از پیشم تو بگو پس چه کسی میخوادم ...

ادامه شعر
سیدحسن نبی پور

خط زیبا زینت قلم است ؛ باید قاب گرفت ، تفکر را بیدار کرد ، با آب طلا بر سر در خانه نوشت. ========= معلم؛ آتشین شمعی است که، روشن می کندذهن آدمی را. ========= خط زیبا جواهر قلم است باید قاب گرفت تفکر ......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«شاه و گدا» درمانده منم صاحب این خانه تویی تو بیچاره منم مالک کاشانه تویی تو در باغ خزان دل من لاله نروید خاری شده ام لاله ی گلخانه تویی تو ویرانه نشین باشم و بوم شب تارم جغدی شده ام بلبل مستا......

ادامه شعر
سیاوش دریابار

دخترم روزت بخیر..... دختر خوش روی پدر روزت بخیر صبح شد آفتاب حسن ابرویت بخیر گفته بودم با ترنم لطف حق یار تو باد لطف حق در پیچش ناز گیسویت بخیر در طبیعت گر که رب دارد هزارانش هزار لیک این هزار من ب......

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا