تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
محمد جوکار

امان از بغض سنگینی که بشکست گلـــــــوی کومه ی تاریک پاییز امان از اشکهای خسته ای کــــــه ز لمس ثانیه ها ، گشته لبریــــز شنیدم زوزه ی سرد خــــــزان را میان تـــــــاول دستان جالیـــــز ...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

دعوتم کردی که پاکم سازی از جرم و گناه تا نسازم بیش ازین ها عمر خود را من تباه - همچو حر سازی مرا و ،زنده سازی مرده را گر چه من ناقابلم کن روسفید ،این روسیاه ...

ادامه شعر
محمد جوکار

باید فغان نماییم ، از دست سرعت نت نفرین بر هرآنکس ، بنموده این جفا را او زهر تلخ خود را ، در کام جان ما ریخت باید رها نماییم ، این یار بی وفا را قطع امید نمودم ، از نت بی مروت رسم وفا نب...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

حسین جان ز هجرانت دل عالم غمین است خدا را عاشقی پاسخ همین است؟! - چه دریایی خروشان میشود باز تو گوئی بار دیگر اربعین است - بساط نوحه و اشک ِ ستم سوز قیامی تازه بر روی زمین است...

ادامه شعر
امیر شریفی

بی راهه کجا?... راه کجا?... راه نشانم بده ای راهنما... *** مردم! آن راهزنان در پس این راه چنان راه مرا راهزدند... *** به خیال من درمانده ی در ره مانده... مردمان!... راهزنان راهنمان?!......

ادامه شعر
فرامرز فرخ

پیام روز عاشورا ، حمایت از ولی باشد تمام درس عاشورا ، حسین بن علی(ع) باشد که او فرزند زهرا(س) است و فرزند علی(ع) باشد علی اکبر(ع) علی اوسط(ع) علی اصغر (ع)علی(ع) باشد پیمبر (ص)در غدیر خم به امر...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

تو ای مرد بی غیرت پر هوس برون آ دمی ، از حصار ِ قفس بساط گنه را ، تو گسترده ای خدا میفروشی ، برای ِ عدس == == برنجی ، نهی منکر را ، نتابی !!! بدان این را ، که دنبال سرابی نمایان می کنی ، ز...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

یا حسینا (ع)غرق خون ، در قتلگه بودی و سوی حرم ، کردی نگه غیرتت بود اینکه ، خصم کافرت دور سازی چشم او ، از خواهرت غیرتُ اللهی و کردی ، حفظ دین صبرزینب (س)خواهرت شد برترین بر حجاب وعزت و دین...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

.............. من چه گویم این بیان زینب(س) است این بیان از عمق جان زینب(س) است شرح روز واقعه او کرد و بس هر بیانی غیر این باشد عبس کربلا خود یک غزل از عاشقیست آنطرف مرگ است و اینجا ...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

یا حسین (ع) ما راببخشا که ، گنهکاریم ما جای گل خاریم و هر دم ،هرزه می کاریم ما ادعای دوستی ات ، می کنیم و در عمل تیرها از معصیت ، سوی تو میباریم ما *** گاه سیلی می زنم با بی حجابی ، مادرت 1 یا...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

شد سپیدم موی سر اما نشد بیدار دل این وجود ناقص اما هی جوانی کرده است مستی غفلت مرا بگرفت عمری زین سبب دائماً از دشمن خود میزبانی کرده است...

ادامه شعر
اله یار خادمیان

زیرِ شلاقِ سردِ سحر آمیز زرد شد چهره ی چمن پاییز با هجومی به عادت هر سال حمله ور شد به نارون ،پاییز بلبلی درخموشیِ مفرط می کند یاد نسترن،پاییز خشک شد صد نگار نیلوفر از دم این عجوزه زن ...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

ای وجودت مایه ی فخر رسول لایق یکتای زهـــــــــرای بتول - شیر میدان نبردی یا علـــــــــــی کس ندیده چون تو مردی یا علی - با عدوی دیـــن نمودی جنگها با فریب و حیلــــه و نیرنگها ...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

ای خدا نابود کــــــــن آل سعود کن خراب اوضاع و احوال سعود عده ای کافر تر از ، هر کافری با تو باشد ، ای خدایا داوری میکشد مهمان حق با جهل خود با پلیدان ِ بد و ، نا اهل خود عید اضحی را ب...

ادامه شعر
بهناز علیزاده

به هرکوچه.، تهی دستی..،! نشسته..،! * گدایی..، غم زده...،پیری..، شکسته..،! * کنار ، برج..، صد میلیااااردی تو...،! * تهی دستی..،! به چوبی..،! پرده بسته...،! * یکی با پیت روغن...، خونه دا...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

مرگ بر آل سعود ِ کافر بی شرم باد آتش دوزخ براو همواره گرما گرم باد او که یار دشمنان و یاورصهیون شده هر دلی ازکین او همواره بی آزرم باد می کُشد زوار را چونکه دراو تدبیر نیست بر چنین آل جهودی ص...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

شعری از امیر عاملی تن داده است چشم حریفان چو خواب را غافل شدند جمله عفاف و حجاب را بی بند و بار زن چو برون آمد از نقاب از دشمنان گرفت طریق عتاب را چون ماهواره‌ها به خدا حمله می‌کنند هشدار ...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

گویا خودت کردی خطاهایی که کردم از بس به جای من برایم گریه کردی رنجاندمت از خویشتن اما نراندی گفتم برایت من فدایم گریه کردی کارم به رسوایی کشید از دوری تو نزدیک من بودی و جایم گریه کردی ...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

نمی دیدیم ای کاش این معاصی در معابرها و میشد دست کم سالی ، بنام سال شاعرها *** خالی از خود شو خدایت را ببین در بهشت آندم تو جایت را ببین چشم خود بگشا ببین نادیده ها هم خدا ، آن بی نهای...

ادامه شعر
فرامرز فرخ

بگفتم ، مهربانی کن به مردم بده نان ارچه بگرفتی تو گندم بگفتا که مکن اینسان دخالت به حال مردم و بر کار مردم --- به راه کج شدم ، ساکت نشستی نگفتی چیزی و ، لبهاتو بستی مرا نهی ام چو کردش خیرخواه...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا