«اندوه» جام مرا پُر باده کن امشب دلم خون است حال دل فرهاد عاشق همچو مجنون است این آسمان آبی نمی باشد غمی دارد رنگ دل دریا شده خونین و گلگون است دنیای دون جایی برای دل سپردن نیست این لعبت پیری ...

یک لقمه زندگی لطفاً!!! برای کودکیت؛ کودکیم و اقبال پیشانی بلندمان که کوتاه ترین دیوار شهر شد برای سقوط آرزوهای کوچکمان در چاه عدم یک قطره فراموشی لطفاً!!! برای تاب آوری روی پله ی لغزان زندگی برای من؛...

جُـسـتـم از زیـر و بَــر و بــالای درد .. یـافــتــم ؛ مـن زنــدگــی را لای درد ! نقـش مـن در سـینـمـای سـرنوشـت : بــوده ؛؛ ایــفــای غــم و اجـــرایِ درد درد را از جـای خـویـش بــرداشـتــه : روزگ...

بسمه العزیز #رباعی- شماره ۱۳ تقویم در باد آن عقربه ای که بی امان می چرخد بر دور سریع گذران می چرخد این عمر چو برگه های تقویم به باد رفته است و رها در آسمان می چرخد #مهدی_رستگاری هفدهم مرداد سال ی...

«حریم عشق» آسمان کربلا تار است امشب یا حسین دیده ی طفلان همه زار است امشب یا حسین کربلا روشنگر راه حقیقت بوده است راه حق همواره دشوار است امشب یا حسین زینب امشب آتشی افتاده در جان و دلش دیده ...

از لحظه ی بیگانه شدن می ترسم وز دست جدا شده ز تن می ترسم ای بغض نفس گیر تو هم یاری کن کز غنچه ی پرپر به کفن می ترسم ...

پینه های دستِ مان پشتِ پنجره ای ریخت که دروغ را باور کرد و از سایه های کرکره اش هاشور خورد پینه های دل مان #سپکو_پینه ✍رجبعلی باقری...

«اندوه» جام مرا پُر باده کن امشب دلم خون است حال دل فرهاد عاشق همچو مجنون است این آسمان آبی نمی باشد غمی دارد رنگ دل دریا شده خونین و گلگون است دنیای دون جایی برای دل سپردن نیست این لعبت پیری ...

«دوری از ریا» جام پُر باده به غسال من خسته دهید همه شادی بکنید و همگی دَف بزنید از کنارم دغل و رنگ و ریا دور کنید هدیه از نور حقیقت به من آهسته دهید در شب تار من از باده ی انگور خورید سرخوش و...

گریستن هر کسی در درون خود دردی دارد برای گریستن بهانه می خواهد یکی با آهنگی محزون یکی با دیدن صحنه ایی غمگین یکی با تصویر خاطره ایی از دیروز یکی بغض‌ش نمی ترکد یکی درون خود را می پاشد یکی روح خو...

لبت یاقوت سرخ، تنت سرو چمن زار صدایت طنین انداز ندارد مطرب کوچه بازار چشمانت کهربایی گیسوان باز ...

«روز محشر» دوش دیدم که روز محشر بود دل خونین و دیده ها تر بود هر کسی نامه ای به دستش بود نیک و بدها چو ثبت دفتر بود سیرت آدمی نمایان بود دیدن سینه ها میسر بود ذات آدم چو چهره بود عریان آن یکی...

بنام خدا (شمیم مهربانی) درختان و ردای پرنیانی!... خوشا آن که شمیم ِ مهربانی، چو پیچَد همرهِ عطرِ شکوفه، به اوجِ  آسمانِ همزبانی !... (بمناسبت شکوفائی بهار نارنج) و... آمد بهاری در بهاران بار دیگر، آمد...

باد صبا باران بی امان می بارید غنچه های زردالو زود شکوفه می کنند باران های بهاری قطره هاشون درشت هستند باد همراه باران که می شد سرشاخه هارو به هم می کوفت گلبرگ ها درو می کرد می ریخت پای درخت مثل ...

بنام خدا (حالِ دل) جمعه ها از پی هم می آیند، عمر ما میگذرد!... وکما کان، همه منتظریم، "انتظاری" که به غایت گشته، کاسه ی صبر خودش هم لبریز، لیک از آمدن صاحب ما، آن غائب، خبری نیست که نیست، ولی ا...

ما رهگذران خام بی استعداد افتاده به چنگ وحشی استبداد نقشی به جهان نمی توانیم کشید جز سرزنش دروغ و نفی بیداد

بوسه ی صلح، به زیبایی شاخه گلی ست، روئیده بر خاک ماه اندیشه، به دلچسبی شاعرانه های خاورمیانه، به شیرینی دست تکان دادن کودک عشق تو، برای کودک رؤیاهای من، هر شب در خواب ...! مهدی بابایی ( سوشیانت ) ...

فــضـای سـبــز بــودم ، بـچـه تُـخـسـی : بــدیـدم سـمـت گـربـه سـنــگ مـیـــزد .. جهش‌ میداد وخویش پیش‌ از اصابت : مـهار می‌کـرد و بـر سـنگ ، چـنگ مـیـزد بــسـامــد بــچــه ایـنـبــار از درخــتــی...

تشبیه: حال منم مثل حال ماشینمه سن منم هم‌سن موتور ماشینمه ظاهرمون مثل همه از زخم های روزگاره چین و چروک من مثل خط و خش ماشینمه صفحه کلاجم سوخته سیم کلاجم بریده چراغ بنزینم روشنه باکم هوا کشیده رینگ...

این اشک من است و غزه‌ی آزاده این پای من است و دشمن پتیاره این طفل صغیر و خون و آوار و دروغ ای مهدیِ جان بیا به این آواره سراینده: سجاد رحیمی مدیسه بامداد جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳ ۲۵ رمضان ۱۴۴۵...