تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
امین مقدس

<<در پرانتز>> <<در دفترم نامِ تو را دیشب نوشتم>> شد شعله‌ور هر برگه تا از تب نوشتم شد حلقه دستانِ پرانتز دورِ ما تا وقتی کنارت از خودم مطلب نوشتم دارم فراوان پیروان در هر م...

ادامه شعر
حسین وصال پور

تنها تماشا می کنم بعد از تو باران را چون من نمی فهمد کسی تلخی پایان را دنیا اگرچه جای نسیان است با این حال از یاد نخواهد برد هیچ‌کس مهربانان را سختی دنیا را به ما انداختند چون کوه؛ بر شانه هامان می ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«اندوه» جام مرا پُر باده کن امشب دلم خون است حال دل فرهاد عاشق همچو مجنون است این آسمان آبی نمی باشد غمی دارد رنگ دل دریا شده خونین و گلگون است دنیای دون جایی برای دل سپردن نیست این لعبت پیری ...

ادامه شعر
mostafa kermani

آمده ام نیامدی آمده ام رخ بنگرم من از تو شعر و غزل نیامدی آمده ام که دل برم من از تو جام عسل نیامدی آمده ام شیدا کنم شیدا شوم آرام من نیامدی آمده ام رسوا کنم رسوا شوم آرامشم نیامدی آمده ام در...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

منم تصنیف آن آهوی سرگردان صحرائی منم توصیف کوچ خسته ی یک ایل قشقائی منم بی خواب و بی طاقت در این شب های یلدائی منم توضیح شاعر در سرود نرم لالائی گهی دلتنگ پروازم دمی دلبسته و افسون گهی چون شیخ صنعا...

ادامه شعر
سانیا علی نژاد

سوالی‌ترین پاسخِ پرسش من کجایی که بی تو دلم سخت تنگ است؟ کجایی که از زندگی بیمناکم به هر راه رفتم پُر از رنج و سنگ است شبیه کلاغی که در دست تقدیر به رویش هزاران نقابی ز رنگ است..‌. دل این کلاغ از...

ادامه شعر
کیوان هایلی

با نبودن های تو یک جور مدارا می کنم در دل خود خاطراتت را، هویدا می کنم حس خوب عاشقی در دل چو پیدا می شود نقش چشمان تو را اینگونه معنا می کنم چشم و ابروی کشیده، نازنین و دلربا این چنین حسِ درونم...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

که دنیا فانی است فانی در این دنیا نمی مانی بگیرم تو سلیمانی سوارِ تختِ روانی ولی آخر که می دانی سفر برسوی جانانی اگرشادی وخندانی وگرآشفته درجانی اگرمالکِ جهانی دراین دنیا نمی مانی ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ تو گر داخل ...

ادامه شعر
سجاد صادقی

من قلعه ی آبادی در کنج زمان بودم بی زلزله و جنگی ، آوارترش کردند یک پنجره از من که ، سودای رسیدن داشت کندند از اینجا و ، دیوارترش کردند هر رهگذری از من ، کج کرد مسیرش را هرکس متمایل شد ، بیمارترش کردن...

ادامه شعر
علی معصومی

لازم است در مسیر کاروان عشق چاهی لازم است بین کنعان تا عزیز مصر راهی لازم است خون پیراهن حکایت دارد از این نکته که رنج دوری از پدر هم گاهکاهی لازم است تا بگیرد نبص بازار فروش برده را از برادر های ...

ادامه شعر
حسین وصال پور

افسانه ای غمگین ترازخوشحالی من نیست وقتی نباشی ،شوق در حوالی من نیست اینجا برهوت است ،به دنبال چه میگردی جز هیچ درصحرای خشک و خالی من نیست محصول شالیزار را توفان با خود برد اندازه یک مشت هم،در شالی...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

جُـسـتـم از زیـر و بَــر و بــالای درد .. یـافــتــم ؛ مـن زنــدگــی را لای درد ! نقـش مـن در سـینـمـای سـرنوشـت : بــوده ؛؛ ایــفــای غــم و اجـــرایِ درد درد را از جـای خـویـش بــرداشـتــه : روزگ...

ادامه شعر
کیوان هایلی

عشقش به دلم مانده و روحم به فنا رفت در ما غزلی مُرد، که یارم به جفا رفت مجنون شده و جان و دلم سخت گرفتار آفت که به جان زد، فکرم به هَجا رفت دل در گرو اش بودِ و جانم به تزلزل آشفته و ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«حریم عشق» آسمان کربلا تار است امشب یا حسین دیده ی طفلان همه زار است امشب یا حسین کربلا روشنگر راه حقیقت بوده است راه حق همواره دشوار است امشب یا حسین زینب امشب آتشی افتاده در جان و دلش دیده ...

ادامه شعر
علی معصومی

حصار پیکزه زمانه با تو چه کرد و تو با زمانه چه کردی میان بیشه ی این دشت بیکرانه چه کردی به پای خاطره های نمانده در دل تنگت در این سراچه بی نام و بی نشانه چه کردی نوای سوز دلت را چه عاشقانه شنیدم ب...

ادامه شعر
سانیا علی نژاد

سبز شدم، ابر شدی آبی آبی؛ بیدار که شدم دیدم که تو خوابی! تا خواب شدم، خیال شدی پرواز پرواز؛ پرواز شدم گرم شدی؛ نقطه‌ی جوش، مثل اهواز...

ادامه شعر
کیوان هایلی

شبی با خود که تنها بود این دل به زیر لب، به نجوا بود این دل درونش غرق آتش غرق خون بود درون خود چه غوغا بود این دل غریب و بی کس و وامانده در خود به دل زخمی هویدا بود این دل اسیر دردِ...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«اندوه» جام مرا پُر باده کن امشب دلم خون است حال دل فرهاد عاشق همچو مجنون است این آسمان آبی نمی باشد غمی دارد رنگ دل دریا شده خونین و گلگون است دنیای دون جایی برای دل سپردن نیست این لعبت پیری ...

ادامه شعر
پارسا .

گویند که پایان ره تیره چراغست لیکن ره این عشق عیان تیره و تارست از سوزِ قلم وز دلِ چاکم ‌تو بیندیش پستوی دل ‌عاشق درگشته چه‌ها‌هست بر منزل یاران به طوافیم و طوافش تَریاگ دلِ غمگِن س...

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«دوری از ریا» جام پُر باده به غسال من خسته دهید همه شادی بکنید و همگی دَف بزنید از کنارم دغل و رنگ و ریا دور کنید هدیه از نور حقیقت به من آهسته دهید در شب تار من از باده ی انگور خورید سرخوش و...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا