با خیالت، بی خیالم،در خیالم، خوش خالیست، خوش خیالی، میکنم با خیالم، در خیال تو منم! در خیالم، بی خیالی، همچو من در خیال تو باشم خوش خیالی،م...

باران دم نوش دم کرده ای ست روی میز چوبی باطراوت وگرم همچو نامه ای که ازطرف پستچی کائنات دم در باغ عدن برویم جاری میکنن ومن... اریحا شعر سپید شعر نو شعر موج نو...

انگار همین دو روز پیش بود پایین جاده مدادی رنگ حوالی ارتعاش تو صفحه ای از کتاب قلبم درون جویبار ت افتاده بود بادقت بهش خیره شدم از هر کلامش بوی مداد رنگی آبی رنگ را می امد آبی که در هیچ مغازه زمینی...

سعدی وقتی میرسد به عشق می نویسد ((قصه به هرکه می برم فایده ای نمی دهد مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی)) ولی من خانم مهندسی را می شناسم که فقط کافی است بخندد تمام مشکلات من حل می شود دردهایم درمان ف...

من سپیدار را در بوی کودکی هایم خواهم دید وقتی که جاده در مسیر بی زمانی برایمان تصمیم سکوت میگیرد ما را از پل غفلت به آرامگاه بیداری در شهر روشنایی عبور می‌دهد شهری که اریحا شعر موج نو (در همه ی شعر ...

آسمان که روبه تاریکی گذاشت سیاهی در ما آبی شد ستارگان با آن همه ریسمان بافتن هنوز هم جرات درخشیدن دارنند درخشیدن برای تو اریحا شعر موج نو شعر آزاد #شعر کوتاه...

خداوندا! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری و قدری آن طرف‌تر، عمارت‌هـای ‌مرمرین بینی‌ و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد...

از تشنگی های زمین ... از تشنگی های زمین تنها تو می دانی دریا و اقیانوس ، موج و باد ، طغیانی شبها ، کف گرمابه ، با هم گفتگو دارند در انزوایم ، منزوی های فراوانی { جامان عوض...دریامن و آتش تو با...

درد وقتی است که با پنبه سرت را ببرند جلوی روی خودت خون رگت را بخوردند مثل قلک به زمینت بزنند و بروند مطمئن باش تنت را به خودت می سپرند درد آویشن اندوه تن بیماراست پول دارو که نباشد جلوات دیوار ا...

بخوان: پندارِ یک مشت ملخ در ذهنِ اساطیریِ ما جغرافیای باستانی را ویران می‌کند! میفتیم؛ از چشمانِ ابولهول میفتیم و خروار خروار تمدن می‌چسبد به در وُ دیوار کاخ سفید. -زلزله می‌آید: فردا در تهران زلزل...

هوایم مسموم است دلم دلگیر تنم خسته هوای تو را کرده‌ام هوای نگاهت را به کوی یاران که سر میزنی یار گمشده‌ات را یاد کن بی هوا بیا بی هوا هوایم را عاشق کن قول می‌دهم با اشک هایم عبای سبزت را ببو...

باز هم، بویِ پاییز باز، آبانِ غم انگیز شده از جای جایِ جانِ من سَر ریز آه ای ناجی؛ مرگ جامِ شیرینت را در خُمِ جانم ریز...

صبحِ من خیر شود وقتی که؛ تو سلامت باشی پس صدایِ نَفَسِ نابت را؛ بِدَمان در گوشم تا که عشقت اِی جان؛ بِبَرَد از هوشم....

دیگر حیا نمی‌کند این شهر عاشق بخواندم که میگونید عشق یعنی دروغ عاشق یعنی ابله ! کنون نه از عشق میگویم به شما نه میگویم که عاشقم در مرام عاشق نیست بگوید که ابلهم.... مهدی میرمیرانی ...

همه چیز یک سپید مطلق است اگر که بخوانی. یک تار موی سیاه شاید جهانم را گرفت مهدی میرمیرانی

من میفهمم مجبوری که نباشی زیرا اگر می‌دانستم که دیگر مرا نمیخواهی پیش از آنکه بگویی می رفتم آری من منتظرت می‌مانم تا آنجا که بدانم دوستم میداری و بعد از آن نیز بیشتر دوستت خواهم داشت زیرا تو...

پاییز می رسد ساعت ها جلو میکشند و امید من با هر تیک تاک ساعت قدمی به عقب بر میدارد مرگ جلو می آید و زندگی من هر چه سریع تر در سایه خود میخزد نفسم سنگین تر میشود و به داخل ریه هایم می شتابد روز...

و کاش تو هم پای من می آمدی پای آن خیالات شور انگیز تا منطق نیشخند نمی زد اجتماع نقیضین محال هیچکس به تو نگفته بود وهم واقعی است ؟ پس آنجا کجا بود که زندگی های نزیسته یمان را آنجا کردیم و پوست ...

باهم باتو آسمانم آبی ست روزها ثانیه ها سقف آرزوهایم آبی ست. خاطره ات که شادشود: میتوان از مرز تلخی ها گذشت؛ عطراقاقی راچید، بال گشودوبه زمانه دلخوش کرد. می آیی؛ با نگاهی که پر از شیطنت آهوهاست ، ب...

نپنداری که پندارم به جز توست. ................................................. تو در خود شگوفا تر از هر گلی. ................................................ خدایت دهد آنچه تو در ذنی. ..................