تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
قاسم پیرنظر

زندگی کن ..؟ زندگی کن لخظه ه‍ارا باهمه نیک و بدش عمر کوته ارزش حسرت تراویدن نداشت ناله دارد روز و شب ازدرد مفصل ریز خواب آنکه کاری جز رباخوردن و خوابیدن نداشت ماکه در آغوش خاک سرد و بی رحم عاجزیم ت...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

شود آیا...؟ من از عاقل بودن فیضی نبردم شود آیا.؛ کمی دیوانه باشم.؟ بشوق یک قدح درباب مستی گدای ساقی میخانه باشم بنوشم باده ای از خون انگور به مستی با خودم بیگانه باشم توباشی تک گل دنیای عشقم .ومن ...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

پشیمان میشوی.؟ می روی تو من نگاهت میکنم میرسد روزی پشیمان میشوی درد تنهایی خمیرت میکند از نبود من پریشان میشوی طعمه میگردی به غمهای خودت از خودت بی من گریزان میشوی در مسیرم می نشینی چشم راه ودل ح...

ادامه شعر
مهدی رستگاری

بسم الله الرحمن الرحیم ترجمه منظوم دعای روز اول ماه رمضان خدایا روزه و شب زنده داری مرا بر امر دین خود بیاور بر مدار بندگی بندگان دلنشین خود مرا بیدار کن از خواب غفلت با ندای پرطنین خود گناهم واگذا...

ادامه شعر
مریم آزاد

در غروبی خسته از گرمای روز می رسم خیس عرق بر بسترش با روانی پر تنش قلبی پریش پر سوال و دیده تر من در برش گفته اند تقدیر ذهنش خامُشیست دارد آیا یادی از من در سرش؟ چشم هایش خیره بر سقف اتاق کو نشان از...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام خدا (شعر قبلی "پدر آسمانی" و این اشعار را تقدیم می نمایم به ارواح تمامی پدران آسمانی بویژه روح پاک پدر آسمانی ام رمضان جلالی نژاد در سومین سالگرد آسمانی شدنش) ● « پدر » (براساس حروف کلمه پدر ت...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

چشم ابر..؟ قطرۀ اشکی چکید از چشم ابر غلتغلتان حسرت دریا بدل شوربختش فرصت ازدستش گرفت جای رود افتاد در اعماق گل در خودش پیچید گفت ای بخت بد مادرم دریا نوشته ام ؛ درسجل شادبودم آرزوهایم قطار تا ش...

ادامه شعر
محسن فرخ پور

ما روز و شب عصیان کنیم &یا دعوی عرفان کنیم& از ما همه فسق و فجور& در غفلت از بهر غرور &در فکر آلام کرور& از ذکر آن بس در سرور& گوییم حق محبوب ماست& خشنودی اش مطلوب ماست&am...

ادامه شعر
محمدرضا بادینلو

نقل است از رسول که هر کس محب توست حاشا اگر که درک کند او عذاب را مدیون بحر لطف تو خشکی عالم ست پر نور کرده نور شما آفتاب را نام تورا شنیدم و بی خود شدم ز خود با خمر نام تو ز چه خواهم شراب را؟ «پرسی...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

پس کشیدم پا از این گردونۀ پرزرق وبرق کز ازل جز حاصل فرسایش عمرم نبود ؟ عده ای درشورمستی عده ای دائم حزین عده ای را هم به غیر از غصه و ماتم نبود دیده بگشودم جهانی را ؛ که نادیدن به است ابتدا تا ا...

ادامه شعر
محمدرضا بادینلو

همه چشم ها بر جسد دوخته که چون میشود آخر این داستان؟ چه خواهد شد این ماجرا عاقبت؟ چه میگوید عیسی به زیر زبان؟ کمی بعد مبهوت و حیران شدند چگونه گرفته‌ست این مرده جان؟ به پا شد بسی شور و غوغا و شوق ز...

ادامه شعر
محسن فرخ پور

آه از دنیای کج رفتار پست /پشت خوبانش به ناگه غم شکست /جملگی چون طایربشکسته بال / از فراغ او شدیم افسرده حال / رو زمان گشته تیره مثل شب / اشک ریزان جملگی در تاب وتب / آدمیت رخت بسته از جهان /. کل ع...

ادامه شعر
ترانه  هموطن

. مرغ عشقم مرغ عشقم پر از ترانه و شعر که به دشت خیال تو بپرم من که دائم فقط به فکر تواَم نگذار از دوباره سر به سرم واژه واژه به شعرها و غزل روز و شب را هماره در سفرم خبرت هست باز بی تابم...

ادامه شعر
حبیب حسن نژاد

سربازها به صف! سربازها به پیش! با اسب و فیل و رخ، با ساز و برگ و بر حکم است: «شاه را باید نجات داد از ورطۀ سقوط، وز خطّۀ خطر» شیرین تر از عسل جز مرگ سرخ نیست یارانِ بی زره! مردانِ بی سپر! از عرصه، یک ...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

(بنام خدا) جان نثار مولاعلی (ع) علی جانم ، تو ای روح و روانم مرا عشقِ تو رِشته، در سِرِشتَم دمادم نامِ تو ، وِردِ زبانم به یادت هر زمان آرام گشتم سرشته مهر تو در تار و پودم بُوِد کویِ تو مأو...

ادامه شعر
فاطمه  چپرلی

ما آخرینیم، نزدیک ترینیم وانگه که گشته، درهم شکسته بیدار گشته از آتش وجود ای آخرین، بار ده کنیم سجود

ادامه شعر
عارفه  رحیمی جعفری

من تا بشنیدم که تو با ابر بهاری خود را برسانیدم و از ابر چکیدم من قطره شدم امده ام بهرنگاهت اما دگری را به تماشای تو دیدم... من رفته ام از روح و روان تا ابد اما خود ر...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

مۀ زیبای من کاش بدانی مۀ زیبای من آیهٔ چشمان تو با من چه کرد شهرتنم ولوله آغاز شدم زلف پریشان تو بامن چه کرد رقص زبان و لب و دندان وخال ناوک مژگان نو بامن چه کرد نظم و نظام ضربانم ربود کنج دل اسکا...

ادامه شعر
قاسم پیرنظر

رونق بازاردل ... رونق بازار دل است عاشفی شهدکلام رسل است عاشقی خوب به تاریخ جهان بنگری .؟ شاهرگ هرغزل است عاشقی ثبت شده انجمن عاشقان عطر خدا در بغل است عاشقی دل که به دریا بزنی بارز است قایق و د...

ادامه شعر
ابراهیم جلالی نژاد

بنام او که ما را فکرت آموخت ( خوش خیال ) بِدیدَم مُفلِسی سرمَست و شادان زِمَستی پیـکرَش در پیچ و در تاب بگفتَم از چه رو باشی خرامان؟ بگفتا از تَوَهُّـم می خورَد آب چو دیدم خوابِ کاخی پُر زِشیلان بَسی ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا