عاطفه مشرفی زاده

زمستان مرده

عاطفه مشرفی زاده 21/12/1402 | 13:09 0 دیدگاه

اضطراب ماه در قلبم فرو می ریخت من آواز سرمی دادم دانه های سرخ انگور  در گلویم می رقصیدند سیم ها بر تکه چوبی می لرزیدند آه ای هستی آدم کش! چه می خواهی از جانم؟! آیا اینهمه جان‌ها که ستانده ای ...

ادامه نوشته
عاطفه مشرفی زاده

به خاطر آوردم

عاطفه مشرفی زاده 21/12/1402 | 13:09 0 دیدگاه

از وقتی به خاطر می آورم، از مبارزه بیزار بودم. اصلا من برای جنگیدن ساخته نشدم. گفتم من! البته از من چیزی نمانده‌ ولی می دانم که حتی دفاع کردن هم برای من نوعی جنگ محسوب می شود.  تا حال هیچ زمانی اینهمه...

ادامه نوشته
عاطفه مشرفی زاده

شب از آنِ من

عاطفه مشرفی زاده 15/12/1402 | 06:09 0 دیدگاه

نور چشم هایم را پوشانده بود و صداها در گوشم می پیچیدند.. صداهایی که نمی شناختم. گویی گمشده بودم.  گم شده بودم. جایی در ناکجا نامی نداشتم. صورتی نداشتم. هویتی نداشتم.  حال گمان می کنم که در آن لحظه...

ادامه نوشته
نیما  ولی زاده

آناهیتا یشت

نیما ولی زاده 15/12/1402 | 06:09 0 دیدگاه

آناهیتا یشت در آغاز تنها زروان بود که در ابدیت قدم میزد زروان نام های بیشمار داشت نام هایی که پیش از زمان و آنگاه که هنوز جلوه ای وجود نداشت ، او را با آنها میخواندند نام هایی به وسعت جهان ، بی کرانگی...

ادامه نوشته
محمد علی رضا پور

نقدی بر سروش هایی از سیاوش آزاد_ قسمت پنج در آغاز، لازم است به بازخوانی چهار سروش مربوط بپردازیم: سروش هایی از سیاوش آزاد یک: عرش غرق تلالویی ممتد می رود سوی ساحل پرحد آتشی می چکد به روی خد چیست ...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

اعتماد بی جا

فائزه اکرمی 27/12/1401 | 09:17 0 دیدگاه

قصابی را دیدم که قبل از ذبح ؛ به گوسفندی آب می داد همان وقت بود که فهمیدم اعتماد بی جا گاهی به قیمت جانمان تمام می شود. نوشته ۱۳۹۹/۶/۱...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

همه با باورهایشان زندگی می کنند در ایران ؛ برخی برای باورهایشان می میرند برخی برای باورهایشان می کُشند!... ۱۴۰۱/۷/۱۲...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

حکمت

فائزه اکرمی 03/10/1401 | 08:57 0 دیدگاه

در پس ظلمت شب نوری هست در تنور داغ تنهایی نانی هست... ۱۴۰۱/۴/۹

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

برای مثال کشاورزی که برای رونق و رشد محصولش از خداوند باران می طلبد تا زمین خشکش را برکت ببخشد و در همان مکان مرد فقیری که در خانه چوبی نمور و نم دار و قدیمی زندگی می کند از خدا می طلبد که باران نیاید...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

پخته شدم

فائزه اکرمی 03/10/1401 | 08:55 0 دیدگاه

داغی را وقتی فهمیدم که سوختم خامی را وقتی فهمیدم که درست شدم اما زمانی که پخته شدم گرم شدم ... 1401/4/14

ادامه نوشته
محمدجواد منوچهری

دلنوشته ها

محمدجواد منوچهری 22/6/1401 | 12:38 0 دیدگاه

دلنوشته های نسل نو در زمین جدید بی‌تردید همۀ ما انسان ها، در خلوت با خود، رازهایی را برای نگهداری داریم ، و اینگونه می‌پنداریم که؛ این اسرار را در پیش خود، و خدای خود، حفظ کرده ایم . این رفتار، نه ...

ادامه نوشته
علی ناب

مرگ

علی ناب 31/5/1401 | 09:52 0 دیدگاه

مرگ من زودتر از آنست که من می‌دانم. گاه گاهی دیده ام میدود دنبال من . علی ناب اراک

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

زندگی نامه باز نشده نیست زندگی نامه نانوشته است

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

تعادل

فائزه اکرمی 10/10/1400 | 21:37 0 دیدگاه

وقتے آب از تعادل خارج شود سیلاب مے شود وقتے آتش از تعادل خارج شود آتش فشان مے شود وقتے باد از تعادل خارج شود طوفان مے شود وقتے انسان از تعادل خارج شود حِیران مے شود......

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

تا خاک شخم زده نشود بذر نمی روید
تاقلب عاشق نشود به آن نور نمی تابد

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

آدمها

فائزه اکرمی 10/10/1400 | 21:36 0 دیدگاه

آدمها برای پوشش درد و غم خود
می سوزند و می سازند
با بیش و کم خود

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

هر چیزی در دنیا نماد چیز دیگری است آینه ساخته شد تا ما خود را در آن ببینیم باید بدانیم که ما هم آینه های خداوندیم و خداوند هر صبح که می شود خودش را در ما می بیند ؛ برایش فرقی نمی کند کوچک باشیم یا بز...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

هنرمقدسه

فائزه اکرمی 10/10/1400 | 21:36 0 دیدگاه


هنر مقدسه
چون هنر انسان و درمان میکنه
یکی با صداش ؛ یکی با شعراش؛ یکی با بازیش؛ یکی با عکاسی هاش ؛ یکی با نقاشیاش ؛یکی با نوشته هاش...
هنر مقدسه چون به لایه های زیرین روح هر انسان...

ادامه نوشته
فائزه اکرمی

ما و زندگی ما و همه چیز در حال دوران و چرخش های تکراری است و تنها زمانی تکرار چرخه های زندگی تمام می شود که ما بیاموزیم ؛ یعنی مانند دانش آموزی که هر سال درس میخواند و می آموزد؛ ماهم باید یاد بگیریم و...

ادامه نوشته
علی ناب

دوبیتی

علی ناب 25/9/1400 | 11:44 0 دیدگاه

من و ذات پروانه با هم شدیم به نیکی و پاکی فراهم شدیم شکستیم همه شیشه های عبور بدور نگاهت فراهم شدیم

ادامه نوشته
همایش
کتاب گردی
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا
تبلیغات
تو را به هیچ زبانی