تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
سیدحسن نبی پور

عشق بیاموز ؛ نه جنگ وخونریزی ،   کودک تنها . ======== افطارمی کنم ؛ روزه ام را ، باعسل چشمانت . ======== شاعرشدم ؛ وقتی عشق رادریافتم ، درخیالاتم گم شدم ======= اشک هایم خشکید ؛ چشمانم بی سو ، نی......

ادامه شعر
طارق خراسانی

سالیان سال آدم جان که خوابت کرده اند قوم ‌نا اهل خراباتی ، خرابت کرده اند سیب و‌ گندم ؟ از خجالت آه ، آبت کرده اند عرشیان، “اهل بهشت” اول خطابت کرده‌اند بعد از آن اما، سزاوارِ عذابت کرده‌اند اهلِ دل......

ادامه شعر
امین مقدس

<<در پرانتز>> <<در دفترم نامِ تو را دیشب نوشتم>> شد شعله‌ور هر برگه تا از تب نوشتم شد حلقه دستانِ پرانتز دورِ ما تا وقتی کنارت از خودم مطلب نوشتم دارم فراوان پیروان در هر م......

ادامه شعر
حسین وصال پور

تنها تماشا می کنم بعد از تو باران را چون من نمی فهمد کسی تلخی پایان را دنیا اگرچه جای نسیان است با این حال از یاد نخواهد برد هیچ‌کس مهربانان را سختی دنیا را به ما انداختند چون کوه؛ بر شانه هامان می ......

ادامه شعر
افسانه ضیایی جویباری

. همزاد بهار بود، چشمانش طعم تماشا میداد، ماه بر لبهای پر خنده اش تکیه داشت. سرخی گونه هایش، پراز وسوسه سیب بود، که گریز از بهشت را توجیه میکرد، اما افسوس که سهم من از بهار ازمون تلخ صد خ......

ادامه شعر
محمدهادی صادقی

«اندوه» جام مرا پُر باده کن امشب دلم خون است حال دل فرهاد عاشق همچو مجنون است این آسمان آبی نمی باشد غمی دارد رنگ دل دریا شده خونین و گلگون است دنیای دون جایی برای دل سپردن نیست این لعبت پیری ......

ادامه شعر
mostafa kermani

آمده ام نیامدی آمده ام رخ بنگرم من از تو شعر و غزل نیامدی آمده ام که دل برم من از تو جام عسل نیامدی آمده ام شیدا کنم شیدا شوم آرام من نیامدی آمده ام رسوا کنم رسوا شوم آرامشم نیامدی آمده ام در......

ادامه شعر
افسانه نجفی

_آغوش عشق آویخته بر گردن دار _و ما از دست هایمان؟! بر نمی آید هیچ کار... _مگر نه امامزاده ها غارتگر دردند؛ پس چرا دار آبستن ِ باوری تازه است؟! _جار می زنند ناجیان در شهر: مرگ بر استکبار! _مردمان زی......

ادامه شعر
رها فلاحی

گرچه گفتنش برایم سخت‌ست، اما در حضور ستاره‌ها من ماه را دوست دارم. #رها_فلاحی...

ادامه شعر
پروانه آجورلو

دفترم پر شده از نام تو و یاد تو و عطر تو دلدار حالا تو بگو: من چه کنم؟؟؟ داغ فراقت شده زخم دل بیتاب دوری تو دردیست بزرگ؛ تو جان منی دلبر شب را سپری کردم با اشک؛ غم و حسرت... هر شب که تو می آیی در فکر ......

ادامه شعر
سیاوش دریابار

بدرود با درود صبح بخیر یک دانه من صبح بخیر زیبا روی من صبح بخیر عزیزم خدا کنه همینطور که بارون می اید تا سیاهی ها را پاک کند بدی ها رو هم از دل ما آدما دور کند رقص قطرات باران شوق زیستن را روی شاخ ......

ادامه شعر
مهران امیرسالاری

جان ناقابل فدای آن قد و بالای تو قند و شیرینی است آن لب‌های بی همتای تو هر چه قنّادی میان شهر دیدم بسته شد صنف قنّادان شکایت کرده از لب‌های تو ......

ادامه شعر
شبنم حکیم هاشمی

مثنوی‌هایی از من با بیان محاوره که در بستر موسیقی اجرا شده‌اند... شماره‌ی اول: ترانه‌ی به روم نیار به روم نیار زخمی‌تر از همیشه‌م به روم نیار وقتی که خسته می‌شم به روم نیار وقتی که کم میارم به ر......

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

منم تصنیف آن آهوی سرگردان صحرائی منم توصیف کوچ خسته ی یک ایل قشقائی منم بی خواب و بی طاقت در این شب های یلدائی منم توضیح شاعر در سرود نرم لالائی گهی دلتنگ پروازم دمی دلبسته و افسون گهی چون شیخ صنعا......

ادامه شعر
سانیا علی نژاد

سوالی‌ترین پاسخِ پرسش من کجایی که بی تو دلم سخت تنگ است؟ کجایی که از زندگی بیمناکم به هر راه رفتم پُر از رنج و سنگ است شبیه کلاغی که در دست تقدیر به رویش هزاران نقابی ز رنگ است..‌. دل این کلاغ از......

ادامه شعر
کیوان هایلی

با نبودن های تو یک جور مدارا می کنم در دل خود خاطراتت را، هویدا می کنم حس خوب عاشقی در دل چو پیدا می شود نقش چشمان تو را اینگونه معنا می کنم چشم و ابروی کشیده، نازنین و دلربا این چنین حسِ درونم......

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

که دنیا فانی است فانی در این دنیا نمی مانی بگیرم تو سلیمانی سوارِ تختِ روانی ولی آخر که می دانی سفر برسوی جانانی اگرشادی وخندانی وگرآشفته درجانی اگرمالکِ جهانی دراین دنیا نمی مانی ⚘⚘⚘⚘⚘⚘ تو گر داخل ......

ادامه شعر
سجاد صادقی

من قلعه ی آبادی در کنج زمان بودم بی زلزله و جنگی ، آوارترش کردند یک پنجره از من که ، سودای رسیدن داشت کندند از اینجا و ، دیوارترش کردند هر رهگذری از من ، کج کرد مسیرش را هرکس متمایل شد ، بیمارترش کردن......

ادامه شعر
علی معصومی

لازم است در مسیر کاروان عشق چاهی لازم است بین کنعان تا عزیز مصر راهی لازم است خون پیراهن حکایت دارد از این نکته که رنج دوری از پدر هم گاهکاهی لازم است تا بگیرد نبص بازار فروش برده را از برادر های ......

ادامه شعر
افسانه نجفی

_می زند تیغ خاطره؛ رگ های خیال را _سست می افتد می بوسد تن بی جان ِ رویای محال را! _ماهی تُنگ عشق است دوست دارد حتی تصویر دریای زلال را.........

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا