شراب جوانی"تک بیت" چنان شراب جوانی رقیق بود مرا که حاصلی نه ز مستی نه از جوانی بود. علی میرزائی"رها"

ز سیل خانمان سوز بهار امسال شد معلوم اگر خیری ز حدش بگذرد شر می کند بر پا علی میرزائی"رها" 19/1/1398

چنان ز خاطره ها پاک گشته ام که دگر سراغ خانه ی ما مرغ شب نمی گیرد علی میرزائی"رها"

پیشه‌ام شاعری وترس ندارد معنی مرگ درراه قلم آرزوی مجنون است

زیر چادر برف وطوفان کردهای بی گناه در لواسان راحت وآسوده لم دادی‌به‌مبل

سفره های ماشودهروزخالی ترزقبل عده‌ای هم بره بریان‌وماهی می خورند

سنگدل هستی واین دنیاندارد اعتبار بعد مرگم درصف اول توظاهرمی شوی

اگردربی وفایی هم وفابود روزگاربی وفاتنهاچرابود فاضله هاشمی"غزل"

شده جان بدهی زمن.تا چوعیسی طلب چشمانت کنم نخ زسوزن گرکنی من به کوری چشم تو جان میدهم

عاشقی یعنی فقط یک بیت شعر از دو چشمان قشنگ وآبیت

گفته‌ای با بی خیالی خوب خواهم شد ولی بی خیالی هم بدان دردمرادرمان نکرد

چای لب سوزی که کردم میل این لبهای توست رسم مهمان داریت عالی ست هی چایی بریز

ز خاطرات قدیمی چه مانده جزعکست دلم خوش است که باعکس گفتگو کردم

داغــی لبهای تــو بر پیشانی من این همان است اکسیر جوانی من

تسلیت گفتن نخواهدکرددردی رادوا این‌جوانان بهترین سرمایه‌های کشورند

تمام راههای من به جای رم همیشه می‌رسد به شهر آغوشت... ♥ مهناز نصیرپور

کنده کاری کرده‌ام نام تورابراین دلم پاک کردن نیست ممکن مرگ کامل لازم ست

رفتی و این منم نمک گیراز خاطراتی که بر پای مانده مهر واحسان بر جای مانده نه مرا تاب و نه توان باشد

درد مجنون به خدا مزمن وبی درمان است شعرها حالت یک قرض مسکن دارند

شایدایاربرفت، ازلحن حسودتوای دل خدا راچه بینی،غیرازاین دل نداردجایی