تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
abolfazl zaarei

آوار میشه رو سرم واژه گاهی شبا خواب از سرم میره از آشیون ِ چشمهای ِ من خواب ِ پریده ، مرغ ِ دلگیره مرغی که جَلد ِ آشیونم بود پَر میزد از چشمام رَد میشد با رفتنش رسم ِ شکستن رُ با بیوفایی ها بَلَد می ...

ادامه شعر
الیاس  امیرحسنی

سسین سنین مخمله اوخشار گولوم  گلنده سس سوموک ده اوینارگولوم یولا دوشر سوسوز بولاغلار گولوم قوربان سنین او سسیه گوزلیم گوز لرینه باخاندا عقلیم گئدر او گوزلرین منی دیوانه ائدر دولماسون او گوزلریوه یاش...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

آمد شب و جوهر از سَرِ خودکارش یک قطره چکاند آسمان شد تاریک این تخته ی لاجوردی قیر اندود می داد نشان مَهِ نَزار و باریک خودکار به دستم است و اینک خواهم بر صفحه ی پاکِ آسمان بگذارم رویش بِکِشم رُخِ...

ادامه شعر
یزدان  ماماهانی

فــضـای سـبــز بــودم ، بـچـه تُـخـسـی : بــدیـدم سـمـت گـربـه سـنــگ مـیـــزد .. جهش‌ میداد وخویش پیش‌ از اصابت : مـهار می‌کـرد و بـر سـنگ ، چـنگ مـیـزد بــسـامــد بــچــه ایـنـبــار از درخــتــی...

ادامه شعر
پارسا .

خیره بر آبی بیتا به تلاطم محبوس باد هم دست نوازشگر خود زد به سرم آسمان غرقه به دریا و افق کرده سقوط ایستاده به چنین صحنه‌ی‌ زیبا نِگرم دورِ از همهمه ها محو هیاهوی سکوت گم به کوی سر خود بودم و شعری ب...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

"کدام قسمت این قصه از تو بیزارم کدام قسمت این قصه دوستت دارم ؟ که انتخاب شوم بین عشق و نفرت تو عذاب می کِشدم از من ِ خود آزارم ! اگر خودت بروی چشم باز پنجره ام ولی اگر که بمانی همیشه ، دیوا...

ادامه شعر
علیرضا خوشرو

مــن مـانـدم و دردای بعـد از تـو جسـمـی گرفتــــــار خـــودآزاری بایـد یـــه جــوری تــاب می‌آورد در روزگـــار ســـــرد و تکــراری هر طور که می‌شد طاقـت آوردم این راه و رسم عشق بازی نیست در من که مست...

ادامه شعر
شقایق رضازاده

چه نیازی به دختر غربی؟ دلبر موطلایی ات بودم گور بابای نقل و شیرینی قند پهلوی چایی ات بودم زخم می‌شد همیشه زانوهات توی بازی زمین که می‌خوردم بارها منچ و زو و سک سک را با تقلب رساندنت بردم زنگ آخر که...

ادامه شعر
امیرصالح زمردی

صدایِ خش خشِ پاییز در سکوتِ مزار دوباره خاطره ی یک عزیزِ رفته سفر هجومِ گریه ی باران به سقفِ تنهایی (سقف تنهایی: قبر) در انتظارِ ترِ چشمهایِ مانده به در نفس نفس زدنِ آخرین دقایقِ...

ادامه شعر
مریم نصیری

بُرید از تو دلش را باغبانی که پای ِ چوب ِ خشکی آب می داد اگر چه بی ثمر بودی نمی خواست بفهمد هی به چشمش خواب می داد منم آن باغبان ساده ای که نخواهم بُرد بویی از تبر ها تبر که حاصلم شد دستِ آخر ...

ادامه شعر
سحر فهامی

مثل پروانه یِ دلداده شبی بوسه بر شمعِ پر آتش زده ام خواهش شعله ی او سوخت مرا تکیه بر سوزشِ آهش زده ام اشکِ غم بر تن او می رقصید بال بر چشمه ی آبش زده ام باز دیوانه شدم سر به سرِ شعله ی پر تب و تابش زد...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

حالت از زندگی به هم می خورَد سرسپرده شدی به خاطره ات زندگی لای سنتی ناجور بین یک مشت حس باکره ات سر یک سفره باختی همه را به "بله" گفتنی به سرسختی زندگی را دوباره قی کردی تا تو ثابت کنی که خوشبخ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

مرگ را بی هراس تجربه کن پانزده بار در دقیقه بمیر پانزده بار به خودت شک کن بعد این اتفاق را بپذیر     پانزده بار با خودت بشمار تا نفسهای لحظه ی آخر زجر یک انتظار لذت بخش لذت انتظار زجر آور...!...

ادامه شعر
زهره فرمهینی

در من زن تنهای مغروری از خاطرات تلخ لبریز است در مردمکهای پریشانش طعم گس شبهای پاییز است گاهی عذاب روح تبدارش هل داده او را تا جنون مرگ گاهی پشیمان گشته از رفتن دل بسته بر شهریوری بی برگ از آینه ...

ادامه شعر
آرزو بیرانوند

بیا تا یه جور دیگه عاشق بشیم نه تو مال من شو٬ نه من مال تو! نه تو دائما دست و پامو ببند! نه من هی بچینم پر و بالتو! بیا تا یه جور دیگه عاشق بشیم! که هرکی بره توو خیال خودش- که بیداریامونو قسم...

ادامه شعر
فرامرز عبداله پور

بنام خدا مردِ میدانِ شجاعت کیست؟ مولایم علیست اسوه ی عدل و عدالت کیست؟ مولایم علیست لعلِ دریای کرامت کیست؟ مولایم علیست گوهرِ کانِ سخاوت کیست؟ مولایم علیست از ازل من تا ابد گویم که مولایم علیست شاهِ ...

ادامه شعر
زهره فرمهینی

شبِ آخر ، غروب خاطره ها لحظه هایی به دور از آرامش خیره گشتم به حرف چشمانش پر غرورست و غرق در خواهش گفتم احساس در دلم مرده تازگی ها حوالی ام ابری ست منم ان شاخه‌ی تبر خورده طاقتم‌ رفته رنگ بی صبری س...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

قلبت همه سنگ است مانند ِدیواری با ما از این به باش زیبای ِ تاتاری چنگیز ِ بیرحمی تیمور لنگ ِ توست کوهی که از سرهاست محصول ِ جنگ ِ توست جام ِ شراب ِ تو خون ِ رزان دارد این خون ِ پُر نفرین زخمی گزان د...

ادامه شعر
abolfazl zaarei

میخ تسلیمم و در جبر ِ جهان بند شدم بَر سَرم ضربه زند چَکُشِ ایّامِ سیاه دستِ تأدیبِ جهان میر غضب بود عجب چون ادب کرد مرا گفت به من راه بیا بختِ من غولِ سیاهی ست که دنبال من است گرزی از سنگ به دستش، ه...

ادامه شعر
ماریا سلمانی

زنی که نیمه فنجان چای را نوشید لباس باکرگی را سیاه می پوشید میان قرمزی مانده روی فنجانش هزار مسئله بودو هزار پاسخ داشت صدای همهمه از گوشِ گوشه‌ی خانه زنی که پیر شدم در لباس مردانه منی که جز تو کسی را...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا