تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
افسانه نجفی

صدبار دل را لعنت فرستادم؛امشب بی تو به بغض غریبی معتادم؛امشب کاش آرام بمیرد قلب این آدم؛امشب

ادامه شعر
افسانه نجفی

کِز کرده به کُنج نحیف ِ اتاقش؛ مردم شهر،با زخمه ی اندوه بی پایانش! آخ!داغ ِبهمن فروریخته تا مغزاستخوانش...

ادامه شعر
افسانه نجفی

ما وارثان درد و دار و خون و خاکیم؛ اما فقط توی صف نانوایی،سینه چاکیم! باور نمی کند ستم زما،برای عدالت هلاکیم...

ادامه شعر
افسانه نجفی

تو مرد ماجرا نیستی؛ تو قلب ِ قصه ای! وای اگر لحظه ای ز تردید،بایستی...

ادامه شعر
کوثر نجفی

تماما ابر و باران فدای مویت فاطمه خوشه‌ی گندم ز جو فدای رویت فاطمه دیدم ام در خواب خود روی پنهان تو را من فدای روی پنهان و عزیزت فاطمه در خلوتم گویی تنها تو سنگر بوده‌ای در خفای ذهن من تنها تو خورشید ...

ادامه شعر
کوثر نجفی

زیبایی زلف تو آتش به دل من زده است
آید آن روز که رضاشاه بشوم کشف حجابت بکنم
موی تو همچو اسیریست‌ رو چشمان من و
آید آن‌روز که زلف تورا رونمایی بکنم
باد بهاری زند و زلف تو بازی بگرف...

ادامه شعر
علیرضا  علیدادی شمس ابادی

ای گل رز کویری چقدر زیباست نقشت در اسیری که احساس نمیکنی همبستگی را چون تو تنها عروس سیه پوش در کویری ولی با تودلم احساس زیبایی یافته در بیابان تماشای حسنت دادی به جانان چرا که تو نماد عشق پاک...

ادامه شعر
Ali Sepehrar

نوخسروانی : 1/ جارو به روی فرش چون هُرمِ شَتَک از آبِ حوضِ باغ ، هر جامۀ خشکی به روی رختکش از بازگشتِ گردشِ عشّاق ، در زیرِ لبهای کلونِ دربْ یک کاشِ دگر : میثاق ! ******* 2/ ای کوچه ره بگ...

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

#نوخسروانی:57 رفتی و گسست تار و پودم آن روزِ سیاه ، حافظیه ای کاش تو را ندیده بودم #حسین_محمدی_فرد

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

#نوخسروانی :30 تیغ با دست پلیدی لمس شد در سحرگاه شب قدر عزیز ناگهان در کوفه شق الشمس شد #حسین_محمدی_فرد96_3_27

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

#نوخسروانی :15 زیباست جهانِ با تو بودن شاعر شدن و برای چشمت هر لحظه ترانه ای سرودن #حسین_محمدی_فرد

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

#نوخسروانی :17 مرداب حس و حال دریا را نمی فهمد تا کفتر چاهی پناهش چاه و تاریکی ست سرمستی پرواز قوها را نمی فهمد. #حسین_محمدی_فرد ...

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

#نوخسروانی:13 تا شدم آرام و نا آرامتان؛ آنقَدَر با سنگ بر بالم زدند، تا پریدم عاقبت از بامتان. #حسین_محمدی_فرد ...

ادامه شعر
حسین محمدی فرد

#نو_خسروانی :4 زاغ با کفتار و کرکس همنشین، اتحاد شوم کژ اندیشگان؛ شیرها را می زند گاهی زمین. #حسین_محمدی_فرد ...

ادامه شعر
ایمان کاظمی (متخلص به ایمان)

امشب ای ماه بتاب بر دلم آرام بتاب بر منِ غمزده‌یِ مستِ خرابات ، بتاب باز شب آمد و با ثانیه‌ها می‌سوزم بر شرار نفسم شهره‌یِ شب تاب ، بتاب ای که با افسونت آبِ رخشان به رگِ رود غزلخوان شده و ...

ادامه شعر
ارمان  تیمور

سه تار می شود از آهن تفتیده صدها خانه ساخت می شود توپ و تفنگ، خمپاره ساخت! می شود با دست نازی مهربان آهن تفتیده گردد صد سه تار می شود تاری به دل گاهی نواخت ...

ادامه شعر
ارمان  تیمور

دلبر چرا ازارده ای اندیشه ام را دیده ایی دیشب به خواب مست خود باتو دمی خوابیده ام با ان دمت دم دیده ام من خام بودم پخته ام تا ان لبت بوسیده ام اندیشه کن درحال ما بی تو که همچین میشود ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا