کلاغ خیالت
بر نمی دارد
دست از سر بوته ی فراموشی
آوار است
هر صبح وشب
بر بام خاطرات
می شکافد
درزهای دلی که
بخیه زده بودم
قار قار شوم گذشته

#فاطمه_مهری...

تو را می خواستم افسوس هرگز
دلت با چشم من پیمان نبسته
تو آن دریا و ماهم ماهیانت
برای صید آن صیاد خسته
تو مروارید بی رنگی و نادر
من آن صدف در سوگت نشسته
تو کامل قرص ماه بی نظیری
من آن ستاره ی بی نور و خ...

انتظارم همه این بود بخوانی مرا
از دوچشمان بهم ریخته ام
وسکوت وغم وبغضی که فقط
باتو ویاد تو آمیخته ام
هق هقم خفته در اعماق وجود
از نفس ها به در آویخته ام
رفتنت آب زلالی بود که
ریخت بر دست خفا کار دلم
ف...

به عشقت چون دچارم پس به دیدارم نمی آیی
چرا با اینکه می بینی گرفتارم، نمی آیی
به دیدارت کنی غافل مرا ای جان شیرینم
تویی آن حال نیکویم که تب دارم، نمی آیی؟
به سر رویای شیرینت نشسته تا که باز آیی
مرا ...

خندیدی و پــرســیــدی ڪــجــاســت جــایــتــ
ڪــشــیــدم آهی وگــفــتــم هر جــا ڪــه نــبــاشــد هوایــت
ترسم از روبرو شدن باتوست
فراری ام از خنجر ابرو و تیر نگاهت
پهن است مدام تور خیالش

#فاطمه _مهر...