تنم آغوشِ گرمِ شرمگینت را طلب دارد
لبم لبهایِ سرخِ بوسه چینت را طلب دارد
تمامِ باغ را روزی به سودایِ تو کاویدم
مشامم گونه هایِ عنبرینت را طلب دارد
چه می شد گر بدست آرم شبی گیسوی افشانت
که جانم گیسویِ ابریشمینت را طلب دارد
صدایم کن بگو یکبارِ دیگر دوستت دارم
دلِ تنگم صدایِ دلنشینت را طلب دارد
چه کردی با من ای مه رو که حتّی اشک چشمانم
دمادم شانه هایِ نازنینت را طلب دارد
دلم در خونِ حسرت می تپد از دیدن مینا*
ز تو آن جامِ سبزِ آبگینت را طلب دارد
صبا با او بگو از هجر تو فرسود «مهرادت»
و پیش از مرگ رویِ مه جبینت را طلب دارد
*این مصرع برگرفته از بیتی از غزلیات بیدل دهلوی است:
شفق در خون حسرت میتپد از دیدن مینا
عقیق آب روان میگردد از خندیدن مینا
#جواد_امیرحسینی
۲۷ مهر ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 27 مهر 1400 08:10
درود بر شما
محمد مولوی 27 مهر 1400 19:05