می نشینم روبه رویِ آینه
می کشم دستی به موهایِ سپید
رویِ پیشانیِ پرچین و چروک
خطِّ ناصافی دوباره شد پدید
چشمهایِ تیره و شب گونِ من
قاب سرما خوردهیِ رخسار بید
از هجومِ گریه هایِ هر شبم
بی فروغ و خونفشان و ناامید
این لبِ بی رنگ از لبهایِ یار
دیرگاهی شد گلِ بوسه نچید
یادِ ایّامی که رویِ سینه ام
گونهیِ گلگونِ او می آرمید
بر رخِ شاداب تر از برگِ گل
دستِ دلداری خرامان می دوید
آه ای آئینه با من راست گو
این منم؟ آن نوجوانِ پر امید
این که در تو خیره می بیند مرا
کِی قلم بر بومِ نقّاشی کشید؟
#جواد_امیرحسینی
۲ دی ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 04 دی 1400 13:44
.مانا باشید و شاعر