خسته از تکرارم و راهِ گریزم باز نیست
بغضِ در دل مانده ام، امّا سرِ آواز نیست
رازِ شب هایِ جنون در سینه ام پوسید و مرد
آشنایان رفته اند و یک نفر هم راز نیست
خشمگینم از زمین و از زمان، از روزگار
کوهِ فریادم ولیکن جرأتِ ابراز نیست
من هبوطِ آدمم، از آسمان جا مانده ام
بال و پر بشکستگان را قدرتِ پرواز نیست
می نویسم مشق تقدیر و به آخر می رسم
نقطه ای بر جملهیِ پایانِ بی آغاز نیست
صحبتِ آیینه طوطی را سخن پرداز کرد*
چون شکست آیینه دل دیگر سخن پرداز نیست
در گلستان گل فراوان دیدم امّا ای دریغ!
هرچه جستم بینِ آنها نرگسِ شیراز نیست
هر چه مطرب می نوازد تار خود، دل، تنگ تر
تار زن بسیار در عرصه ولی شهناز نیست
#جواد_امیرحسینی(مهراد)
23 اسفند 1400
*لوح تعلیم است صائب سینه روشندلان
صحبت آیینه طوطی را سخن پرداز کرد. (صائب تبریزی)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 23 اسفند 1400 14:39
!درود