《فریب》 غزل
هر چه گفتند به ما باد هوا بیش نبود
در نهانخانه ی تزویر بجز ریش نبود
با ریّا صحبت پاکی و صفا می کردند
راه کج بود و یکی عاقبت اندیش نبود
صحبت از مشک خُتن بود و دو چشم آهو
در پس این همه تعریف نگو میش نبود
چون گدایان بنشستند به تخت شاهی
بعد از آن شاه شدن صحبت درویش نبود
آتش افتاده به جان و دل ما می سوزد
سوزش زخم دل ما اثر نیش نبود
هر چه دیدیم همه جنگ و ستیز و دعوا
همره و همدم ما جز نفس خویش نبود
همه تزویر و ریّا بوده پس پرده ی دین
پرده افتاد و شد عریان خبر از کیش نبود
چوبه ی دار شد از ترس تبر، سرو بلند
اینچنین چوبه ی داری نگر از پیش نبود
عاشقان در پی معشوقه ی خود سرگردان
دل عاشق ز ازل خون جگر و ریش نبود
کاش اندیشه ی ما《مخلص صادق》اینسان
پاکی و صدق و صفا بود و کج اندیش نبود
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 14 اسفند 1401 08:58
.مانا باشید و شاعر