《مرگ آدمیت》 غزل
آدمیت مُرده اینجا صحبت از خوبی خطاست
آتشی افتاده در جانها که می سوزد بلاست
جای عشق و مهربانی دل شده کانون کین
آتش نفرت فروزان گشته در این دل خطاست
گِرد کعبه دور باطل می زند این آدمی
این رهی بیراهه باشد راه حق در سینه هاست
خود شده شیطان به شیطان لعن و نفرین می کند
سنگِ بر شیطان زدن امروزه کاری نابجاست
خوی انسانی و حیوانی در این جان خُفته است
هر که شد حیوان در این ره پیرو مرغ هواست
آدمی با خوی و خُلق خوش شود انسان نیک
ورنه حیوانی شود محتاج درمان و شفاست
دل شکن هرگز نگردی ، خوی انسانی نکوست
دل به دست آری در این عالم نکو باشد سزاست
گفته و کِردار و پندارت شود نیکو سرشت
از برای آدمی اخلاق نیکویی رواست
تا توانی مهربانی کن در این دنیای دون
مرغ جان خوشخوان شود وانگه چنین مرغی هماست
《مخلص صادق》نگردی پیرو نفس هوا
در دل انسانِ نیکو نوری از ذات خداست
چهارشنبه۱۴۰۰/۶/۳
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 09 خرداد 1402 14:14
درود بر شما
محمدهادی صادقی 11 خرداد 1402 22:27
سپاس
قاسم لبیکی 09 خرداد 1402 16:50
درود
زیبا
دلنشین
سپاس
محمدهادی صادقی 11 خرداد 1402 22:27
سپاس
سجاد حقیقی 09 خرداد 1402 22:00
عالی زنده باشید
کز دیو د دد ملولم و انسانم آرزوست
محمدهادی صادقی 11 خرداد 1402 22:28
سپاس