《مهربانی》 غزل
آن که در دل مهربانی نیست شیطان است و بس
سیرت زیبا نشان عشق یزدان است و بس
پرتو حق منجلی در سیرت زیبا شده
نور حق در دل جمال ذات انسان است و بس
گر ببارد مهربانی گل بروید در زمین
چشمه ی آب زلال و قطره باران است و بس
پرتو مهر و محبّت روشنی بخش دل است
در میان ظلمت شب ماه تابان است و بس
توسن امّاره را هر کس شود راکب بر آن
صورتش آدم ولی باطن چو حیوان است و بس
همنشین خار و خس مرغ خوش آوایی نشد
همدم آلاله آن مرغ خوش الحان است و بس
گرگ خونخواری بود نفس هوای آدمی
اینچنین گرگی به ظاهر شکل چوپان است و بس
گر دهد بوی ریّا سجّاده هنگام سحر
همچو کفتاری که بر یک لاشه مهمان است و بس
با محبّت خارها گل می شود در هر زمان
مهربان گردد دلی آن دل گلستان است و بس
با محبّت《مخلص صادق》شود دل نرم و رام
عشق ورزی مایه ی آرامش جان است و بس
جمعه۱۴۰۰/۵/۲۹
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 خرداد 1402 11:10
درود بر شما