《آدمیت》 غزل
در میان ظلمت عالم مَهی تابنده باش
اشک دیده پاک کن ، بر لب همیشه خنده باش
مردگان در گور می خوابند نه در وقت حیات
چشمه ی آب حیاتی باش و در دَم زنده باش
زندگانی کن تو در دَم با دلی پُر از نشاط
در مسیر زندگانی آدمی سرزنده باش
از برای دِی مخور غم زندگانی لحظه ایست
گاه و بیگاهی به فکر عاقبت آینده باش
مهربانی کن که این عالم نمی ارزد به کاه
تا توانی دل به دست آر و خدا را بنده باش
سر مکن خم پیش نامردان در این دنیای دون
از برای ظلمِ ظالم خنجری بُرنده باش
تا توانی دل به دست آر و دلی را شاد کن
در رَه انسانیت هرگز نه آن بازنده باش
خار و خس بودن نشان خواری و پستیِ بود
چون گل و بلبل در این بُستان چنان فرخنده باش
ای بنی آدم بماند نام نیکو جاودان
غم ببر از دل چنان کن ، تا اَبد پاینده باش
《مخلص صادق》ببخشا روشنی در شام تار
همچو خورشید فروزان در جهان تابنده باش
سه شنبه۱۴۰۰/۵/۱۹
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 25 خرداد 1402 22:16
!درود