《کاش می شد》 غزل
کاش می شد آسمان تاریک و ظلمانی نبود
کشتیِ آدم در این دریایِ طوفانی نبود
کاش می شد سینه ها سرشار از شادی و شور
سینه ها غمدیده و چشمان گریانی نبود
کاش می شد باغ و بُستان پُر شود از بوی یاس
بال و پَر بشکسته اینجا مرغ خوشخوانی نبود
کاش می شد پَر زند مرغ هوا از این سرا
در درون آدمی این نفس حیوانی نبود
کاش می شد باغ دل پُر می شد از آلاله ها
سرزمین دل چنین خشک و بیابانی نبود
کاش می شد سفره ها رنگین شود از بوی نان
کودکی گریان برای لقمه ی نانی نبود
کاش می شد مرغ آزادی زند بال و پَری
کاش خورشید فروزان بند و زندانی نبود
کاش می شد فصل گرما باشد و فصل بهار
هیچ فصلی همچو پاییز و زمستانی نبود
کاش می شد صید صیّادی شود این قلب ما
شعله ای جز آتش عشق فروزانی نبود
کاش می شد《مخلص صادق》شود یک آدمی
پیرو نفس هوا و خوی شیطانی نبود
دوشنبه۱۴۰۰/۵/۴
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 تیر 1402 10:04
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمدهادی صادقی 22 تیر 1402 11:35
درود بر شما و نگاه زیبایتان