《آشفته بازار》 غزل
چرا عالم چنین آشفته بازار است؟
چرا در کوچه هایش چوبه ی دار است؟
چرا پژمرده گشته لاله و سوسن؟
شده اینجا بیابان پُر خس و خار است
چرا مرغ خوش الحانی نمی خواند؟
شده باغش خزان اینجا نه گلزار است
چرا بر لب نباشد خنده دل خون است؟
چرا امروزه این آدم گرفتار است؟
چرا مرگ محبّت گشته عشقی نیست؟
چرا مجنون این دوران ریّا کار است؟
چرا پنهان شده خورشید عالمتاب؟
چرا در روز روشن آسمان تار است؟
چرا دنیا شده زندان بی دیوار؟
درون سینه ها غم ، دیده ها زار است
چرا شیری در این جنگل نمی باشد؟
به جای شیر نر روباه مکّار است
چرا آهنگری چون کاوه اینجا نیست؟
چرا راه ستمگر صاف و هموار است؟
چرا این《مخلص صادق》دلش خون است؟
به این علّت که عالم زار و بیمار است
یکشنبه۱۴۰۰/۵/۳
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 تیر 1402 10:03
درود بزرگوار ا
محمدهادی صادقی 22 تیر 1402 11:34
درود بر شما