《بذر محبّت》 غزل
هر کجا دیدی زمینی شوره زار
بذر عشق و مهربانی را بکار
در خزان ، خوشخوان نگردد عندلیب
در گلستان می شود مرغ هَزار
خار و خس گشتن ز بی مهری بود
بی محبّت ذات گل گردد چو خار
گر بتابد شمس تابان هر پگاه
آسمان هرگز نگردد شام تار
جام دل باید شود از باده پُر
باده ای شیرین نباشد ، کو خَمار
آهوی وحشی نشد صید کسی
از محبّت می شود آهو شکار
همچو شاهین پَر بزن در آسمان
تا رود مرغ هوا از این دیّار
از برای تشنه لب یک چشمه باش
ابر باران باش و در هر جا ببار
خرمن جان را بزن آتش ز عشق
تا شوی سر زنده در این روزگار
《از محبّت سرکه ها مُل می شود》
《مخلص صادق》ببخشا بیشمار
یکشنبه۱۴۰۰/۴/۲۷
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 30 تیر 1402 11:19
.مانا باشید و شاعر
محمدهادی صادقی 31 تیر 1402 06:48
سپاس و درود