«تدبیر»
کاش می شد که در این بیشه بجز شیر نبود
این همه روبه مکّاره و تزویر نبود
کاش آرامش جان بود و همه عاشق مست
این همه خون جگر و سینه ی دلگیر نبود
کاش این دیو درون خصلت انسانی داشت
نفس اَمّاره چنان تیزیِ شمشیر نبود
کاش می شد که بروید گل آلاله ی سرخ
آفت لاله چنین مانع تکثیر نبود
کاش می شد بشود شیر ژیان یک سلطان
مکر و تزویر و ریّا پادشهی پیر نبود
کاش می شد که رها مرغ خوش الحان بشود
مرغ جان در قفسی بسته و زنجیر نبود
کاش بر تخت ریّا تکیه نمی زد روباه
این همه روبه مکّاره ی تکفیر نبود
کاش اندیشه چراغ رَه ظلمانی بود
جهل و نادانی ما مانع تدبیر نبود
کاش می شد که فروزان بشود علم و هنر
از برای طلبِ علم و هنر دیر نبود
کاش می شد بشود «مخلص صادق» سحری
بعد از آن شام سیه مکر و دغل میر نبود
جمعه1402/5/20
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 31 امرداد 1402 11:10
!درود
محمدهادی صادقی 03 شهریور 1402 09:40
درود و سپاس