《باختن》 غزل
تاختم اسب هوا را عاقبت من باختم
باختم هر جا که من اسب هوا را تاختم
تا ثریا رفت بالا کج چنان دیوار من
در قمار زندگی در شام ظلمت باختم
در اَزل با باده ی حق خاک من شد گِل ولی
در مسیر زندگانی راه حق نشناختم
با ریّا کاری نشد آرام روح و جان من
شعله ی حرص و حسد در جان خود انداختم
مرهم زخمی نگشتم از برای قلب خویش
بیرق ظلم و ستم را هر کجا افراختم
شعله ی نفس هوا هر روز در من جان گرفت
استخوان پیکرم در آتشش گُداختم
جغد شب بودم هراسان در دل ویرانه ها
بلبلی خوشخوان نبودم ساز خوش ننواختم
برزخی با من شده همدم چو می سوزد مرا
چوب آن خوردم غرامت ها بسی پرداختم
روز من شام سیاهی بود در این زندگی
خانه ای ویرانه در روز قیامت ساختم
توسن نفس هوا را چون شدم راکب بر آن
《مخلص صادق》قمار زندگی را باختم
جمعه۱۴۰۰/۴/۱۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 07 شهریور 1402 16:14
درود و سلام موفق و مانا باشید
محمدهادی صادقی 08 شهریور 1402 08:08
سپاس و درود فراوان
حشمتالله محمدی 10 شهریور 1402 11:33
انشاالله که نباختی، بسیار زیبا و عالی ????????????????????????????
محمدهادی صادقی 11 شهریور 1402 06:32
درود و سپاس بیکران