《گرگ وحشی》 غزل
وای بر آن گله ای گرگی شود چوپان آن
حال و روز خوش ندارد می درد میشان آن
می بَرد خواب از دو چشم بره ها و میش و بُز
گرگ خونخواری اگر شامی شود مهمان آن
روز روشن شام تاری می شود در آن زمان
روشنی دیگر ندارد آن مَه تابان آن
چون اسیری می شود در بند و غُل آن میش و بُز
می شود دنیا برای گله چون زندان آن
شور و شادی می رود از خانه ی دلها دگر
می شود خونین جگر آن دیده ی گریان آن
شاخه ها خشکیده می گردد شود باغی خزان
نغمه ای دیگر نخواند مرغ خوش الحان آن
همنشین گله می گردد غم و ماتم چنان
پَر زند شادی ز رُخسار و لب خندان آن
می دَرد حیوان وحشی گله را از روی حرص
می چکد هر لحظه خون از دیده و دندان آن
هر کجا گرگی شود حاکم شود روزی سیاه
می شود شام سیاهی روز محرومان آن
《مخلص صادق》اگر گرگی شود چوپان دِه
وای بر حال دِه و آن گله و مرغان آن
سه شنبه۱۴۰۰/۴/۸
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 شهریور 1402 08:40
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمدهادی صادقی 12 شهریور 1402 07:41
سپاس و درود نگاهتان همیشه زیباست