《روباه پیر》 غزل
سلطان جنگل روبهی باشد دغل کار
شیران ز مکر و حیله اش گردیده اند خوار
بر تخت شاهی تکیه کرده روبه پیر
همراه او جغد شب است و گرگ و کفتار
با لاشه ی گندیده رنگین کرده خوانش
سیری ندارد ذات این روباه مکّار
آبی نباشد آسمانش روز روشن
مکر و ریّا این آسمان را کرده بس تار
سروی نمی روید در این جنگل خزان است
این جنگل روبه شده پُر چوبه ی دار
بلبل نمی خواند در آن چون لاله ای نیست
هر گوشه اش پُر گشته اینجا از خس و خار
باد خزان هر لحظه در حال وزیدن
حال خوشی بلبل ندارد گشته بیمار
صحبت ز آزادی تو می گویی حرام است
شیران همه در بند و زنجیر و گرفتار
بیداد حاکم ها در اینجا شکل داد است
زندان شده امّا به دورش نیست دیوار
دان《مخلص صادق》در اینجا ظلم و جور است
این آسمانش روی ما گردیده آوار
چهارشنبه۱۴۰۰/۳/۱۹
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 29 شهریور 1402 20:02
محمدهادی صادقی 31 شهریور 1402 07:39
سپاس از نگاهتان
محمدهادی صادقی 05 مهر 1402 16:02
درود و سپاس