《خدمت به خلق》
تا توانی خدمت خلق خدا باید کنی
از بدی ها نفس این جان را رها باید کنی
خدمت خلقش نمایی می شود راضی خدا
دشمنی با دشمن خلق خدا باید کنی
می شود راضی اگر هرگز نرنجانی دلی
ایز یکتا ز کار خود رضا باید کنی
پیرو نفس هوا هرگز نگردی این خطاست
دوری از مرغ هوا و این خطا باید کنی
جغد شوم و زاغ بد آوا نباید جان شود
مرغ جان را مرغ خوشخوان هما باید کنی
در مسیر زندگانی یار غم بودن خطاست
از برای درد دل فکر دوا باید کنی
باغ دل را از محبّت پُر نما در زندگی
در مسیر زندگی عشق و صفا باید کنی
صیقلی باید دَهی دل را شود آئینه ای
سینه را دُر گران جنس طلا باید کنی
مقصد و پایان خوش هرگز ندارد راه کج
در مسیر کج روی ها خود حیا باید کنی
《مخلص صادق》بکن خدمت به این خلق خدا
از هوای نفس خود دل را جدا باید کنی
چهارشنبه۱۴۰۰/۲/۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 6
امیر عاجلو 15 آبان 1402 11:07
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمدهادی صادقی 15 آبان 1402 17:16
درود بر جناب عاجلو عزیز
سیاوش دریابار 15 آبان 1402 12:56
....یه قل دو قل.....
کاش پیرمرد قبیله
سنگهای ریزش را
می کاشت
باران که که می امد
درخت کوه سبز می شد
وقتی میوه اش می چید
سنگ ریزه
برداشت می کرد
سلام
روز شما بخیر
مهمان دفتر شعر شما بودم
شیوا روان و با نشاط سروده اید
قلبا ارزوی توفیق روز افزون برایتان دارم
مانا باشید
محمدهادی صادقی 15 آبان 1402 17:19
درود جناب دریابار یک قل دو قل تان چقدر زیبا بود اگر محبت و عشق را هم بکاریم و باران انسانیت ببارد چه محصول زیبایی درو خواهیم کرد
سروش اسکندری 15 آبان 1402 17:28
سلام و درود بر شما جناب صادقی شعری زیبا از شما خواندم
سامان نظری 16 آبان 1402 00:43
سلام و درود بر شما جناب مانا باشید