《رنگ دل》
رنگ دلم آبیِ صافِ آسمانی نیست
خورشید عالمتاب عالم جاودانی نیست
در دل بروید خار و خس دل می شود صحرا
صحرایِ خار و خس که هرگز آسمانی نیست
در قعر دریا در صدف دُر می شود پیدا
در شوره زاران گوهر و دُر گرانی نیست
گر آتش عشقی نباشد دل شود خاموش
دیگر در این دلها نشان از زندگانی نیست
باغی ندارد باغبان پُر می شود از خار
باغ خزان بی صاحب است و باغبانی نیست
باید نگهبانی شود از بره های دل
گر گله را گرگی دریده چون شبانی نیست
گر بیشه پُر گردد ز مکر روبه مکّار
بیشه شود خالی در آن شیر ژیّانی نیست
گر برده ی نفس هوا گردد دل آدم
آرامش جان می رود روح و روانی نیست
روزی به پایان می رسد این عالم فانی
از کبر و خودخواهی در آنجا یک نشانی نیست
عمر گران پایان پذیرد《مخلص صادق》
این عمر آدم یک دَمی باشد زمانی نیست
پنجشنبه۱۴۰۰/۱/۲۶
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 آبان 1402 11:58
.مانا باشید و شاعر
سیاوش دریابار 22 آبان 1402 08:38
.....آغاز شدم......
سپر شدم براش
برایم سنگ شد
عصا شدم براش
برایم لنگ شد
دوا شدم براش
برایم درد شد
فرهیخته ،ادیب و شاعر گرانقدر
با سلام
امروز مهمان دفتر شما شما بودم
بسیار زیبا و جاودانه بود
قلم سبزتان را می ستایم
مانا عمر گرانسنگتان
به امید موفقیت