《سختی》
زندگانی همیشه زیبا نیست
رنگ آبی به رنگ دریا نیست
می شود ابری و سیه گاهی
صافیِ آسمان هویدا نیست
دل نبندی به این عروس پیر
حجله جای عروس دنیا نیست
عاقبت می شود خزان باغت
باغ عمرت همی مصفّا نیست
می شود رانده آدم از جنّت
آدمی در کنار حوّا نیست
می شود دل مکان غم گاهی
باده و ساغرش مهیّا نیست
زندگانی گهی شب تار است
ماه تابان همیشه پیدا نیست
تو گذر کن ز کودکی امروز
می رسد آندمی که بابا نیست
خوش بکن لحظه های عمرت طی
می رسد لحظه ای که فردا نیست
پیر گشتی تو《مخلص صادق》
آدمی چون همیشه بُرنا نیست
یکشنبه۱۴۰۰/۱/۱۵
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 27 آبان 1402 13:09
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمدهادی صادقی 27 آبان 1402 22:28
سپاس و درود زیبا نگاه