《عاقبت خوش》
این سوز و سرما می رود گرمای دوران می رسد
باغ و دَمن پُر گل شود آخر گلستان می رسد
از این قفس پَر می کشد مرغ همای زندگی
وقت رهایی از غُل و زنجیر و زندان می رسد
شام سیه پایان پذیرد می شود آخر سحر
روشن شود شام سیه خورشید تابان می رسد
فصل زمستان می رود ماند سیاهی بر زغال
بعد از زمستان سبزی فصل بهاران می رسد
دیگر نمی خواند در اینجا جغد شومی نیمه شب
بس نغمه های خوش ز سوی مرغ خوشخوان می رسد
از نو بروید گل در این باغ خزان و شوره زار
پُر گل شود باغ خزان زیرا که باران می رسد
این بیشه خالی می شود از گرگ و روباه و شغال
روباه جنگل می رود آن شیر غُرّان می رسد
این دل نمی ماند چنین رنجیده و آزرده حال
رنج و غم دل می رود آرامش جان می رسد
کاخ ستم ویران شود دیگر نماند ظالمی
عمر ستمگر عاقبت روزی به پایان می رسد
ای《مخلص صادق》گلستان می شود باغ خزان
بوی خوش یاس و چمن از سوی رضوان می رسد
دوشنبه۹۹/۱۲/۲۵
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 04 آذر 1402 09:37
لطیف و دلنشین