《غفلت》
هر که شد همراه تو در زندگانی یار نیست
شعله ی سوزان دل از عشق آن دلدار نیست
کس نشد آرامش جانت به هنگام بلا
دایه هرگز از برایت مادری غمخوار نیست
سنگ غم گر بشکند جام دلی را بس بلاست
جام دل بشکسته شد از باده آن سرشار نیست
محرم دل را نمی یابی در این دنیای دون
سرّ دل با کس مگو چون محرم اسرار نیست
گر زند پَر مرغ شادی از لب بام دلی
سینه ی پُر غم بجز شام سیاه و تار نیست
عاقل و فرزانه بودن کار دل هرگز نبود
یک نفر در گوشه ی میخانه ها هوشیار نیست
از ازل در خواب غفلت زندگی طی می شود
آدمی در خواب غفلت بوده کس بیدار نیست
شام تار است و در آن پُر پیچ و خم این زندگی
این مسیر زندگانی یک رَه هموار نیست
چرخ گردون بر مراد کس نمی چرخد دَمی
بر مُرادت چرخش این چرخ روزگار نیست
《مخلص صادق》به کام کس نشد این زندگی
از برای راکبش یک توسنی رهوار نیست
چهارشنبه۹۹/۱۲/۱۳
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 09 آذر 1402 14:03
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
محمدهادی صادقی 09 آذر 1402 20:14
درود و سپاس از نگاهتان