《آرامش جان》
هر پگاهی یاد تو آرامش جان می شود
مرغ خوشخوان و غزلخوان گلستان می شود
می شود روشن شب ظلمت به هنگام صباح
روشنی بخشنده با شمس فروزان می شود
باده ی حق رنج و غم را می برد از روح و جان
مایه ی آرامش دل مهر یزدان می شود
عطر یاس و لاله و سوسن همه از آن توست
باعث سرمستیِ مرغ غزلخوان می شود
چشمه ی جوشان و باران در میان شوره زار
شوره زاران عاقبت چون باغ و بُستان می شود
ابر بارانی ببارد می شود سرزنده باغ
با طراوت روح و جان از قطره باران می شود
آتش جان را فروزان می کند امید و عشق
از برای شاپرک آن شمع سوزان می شود
جود و احسان تو این گسترده خوان را پُر کند
خوان ما پُر برکت از آن جود و احسان می شود
گر تو گرما بخش جان گردی رود سرما ز جان
عاقبت فصل زمستان چون بهاران می شود
《مخلص صادق》تو در دل نور حق روشن بدار
نور حق در شام دل آخر نمایان می شود
دوشنبه۹۹/۱۲/۱۱
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 آذر 1402 08:43
درود بر شما
محمدهادی صادقی 11 آذر 1402 15:40
درود بر جناب عاجلو اگر جسارت نباشد این سوال در ذهنم به وجود آمده از اولین شعر من شما خوانده اید تا کنون ، بفرمائید اشعار دیگران را هم با همین جدیت پیگیر هستید؟ در صورت تمایل لطفاً پاسخ دهید.