《سوز عشق》
گفتم به سوز عشق که با دل چه می کنی
ای آتش فتاده به منزل چه می کنی
افتاده ای به خرمن جانم چو شعله ای
آتش زدی تو با غم این دل چه می کنی
موجی ، که میزند به رُخم بوسه ای ز عشق
دریا بگو کناره ی ساحل چه می کنی
در پرده ی دلم زده ای نقش روی یار
نقاش خوش قلم به شمایل چه می کنی
مُشتی ز آب و خاک شده جایی برای عشق
با این دلی که نیست بجز گِل چه می کنی
گیسو مکن به باد صبا اینچنین پریش
در جمع بیدلان تو به محفل چه می کنی
ای بت میان کعبه ی دل جای عشوه نیست
تسبیح و ذکر من شده باطل چه می کنی
مجنونِ بی کسی ، شده چون بادیه نشین
لیلی تو با دلی شده بیدل چه می کنی
در تاج این تنم که نمانده دگر حواس
با این حواس و این دل غافل چه می کنی
سوزی فتاده《مخلص صادق》به جان ز عشق
خاکستری ز دل شده حاصل چه می کنی
جمعه۹۹/۱۱/۱۷
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 24 آذر 1402 09:34
.مانا باشید و شاعر
محمدهادی صادقی 24 آذر 1402 22:33
درود و سپاس