《گفتم ، گفتا》
گفتم برای رنج دلم راه چاره چیست؟
گفتا مخور تو غم که جهان را فقط دَمیست
گفتم که در قفس شده مرغ دلم اسیر
گفتا اسیر غم نشوی دام بی کسیست
گفتم چراغ خانه ی دل می شود خموش
گفتا ز بعد ظلمت شب صبح روشنیست
گفتم خزان باغ دلم چاره اش چه هست
گفتا که دیده ، نیمه شبی بایدی گریست
گفتم که جام دل شده خالی ز باده اش
گفتا سبوی خود بشکن باده ای چو نیست
گفتم که خون شده دلم از هجر روی یار
گفتا که ماه شب بنگر روی دلبریست
گفتم خمیده گشته چنین سرو قامتم
گفتا به وقت سجده چنین شور و حالتیست
گفتم که مرغ دل شده خاموش و بی صدا
گفتا که ذکر و ورد و ثنا حال بهتریست
گفتم زمانه می گذرد در فراق یار
گفتا همیشه در دلت آتش ز عالمیست
گفتم چرا که 《مخلص صادق》چنین شود؟
گفتا که شور و غم همه بخشی ز زندگیست
یکشنبه۹۹/۱۱/۱۲
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 28 آذر 1402 11:01
درود بزرگوار ا
محمدهادی صادقی 29 آذر 1402 01:15
درود و سپاس