《 تا به کِی》
ای غزال تیز پا از ما گریزان تا به کی
همنشینی با رقیبان نا رفیقان تا به کی
آتشی در خرمن جانم زدی ای بی وفا
کرده ای باغم خزان این برگریزان تا به کی
روزگاری شاپرک بودی به گرد شمع ما
آب می گردد وجودِ شمع سوزان تا به کی
کرده ای گیسو پریشان ای کمان ابرو چرا؟
خون جگر کردی مرا این چشم گریان تا به کی
تیر مژگانت نشیند بر دل خونین ما
در بیابان دلم خار مغیلان تا به کی
از برای ماهیِ لب تشنه دریا زندگیست
دوری از آب حیات و قطره باران تا به کی
ماه تابانی نمی باشی در این ظلمت سرا
شام تاری گشته ای در روزگاران تا به کی
کرده ای مرغ دلم را در فراقت خون جگر
ناله ای از سوز دل دارد فراوان تا به کی
با رغیبان می نشینی باده می نوشی بس است
دلبری دیگر نباشی دشمن جان تا به کی
بی وفایی می کنی با 《مخلص صادق》 چرا؟
بی وفایی دیدن محبوب دوران تا به کی
چهارشنبه۹۹/۱۱/۸
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 30 آذر 1402 08:56
درود بر شما
محمدهادی صادقی 30 آذر 1402 16:27
درود و سپاس
محمود فتحی 01 دی 1402 09:40
سلام برشما